سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

تندتر شدن لحن فرانسه در برابر ایران

سه شنبه 86 شهریور 27 ساعت 9:0 عصر

برنارد کوشنه، وزیر امور خارجه فرانسه گفت که جهان باید برای احتمال درگرفتن جنگ بر سر برنامه هسته‌ای ایران آماده باشد.

به گزارش «بی.بی.سی»، وی افزود: «ما باید برای بدترین‌ها آماده باشیم که بدترین حالت، جنگ است».

وزیر امور خارجه فرانسه در گفت‌وگو با شبکه رادیو تلویزیونی فرانسه گفت که مذاکرات با ایران بر سر مناقشه هسته‌ای باید ادامه یابد، اما مدعی شد که دستیابی ایران به سلاح هسته ای، می‌تواند خطری جدی برای جهان باشد.

وزیر امور خارجه دولت نیکولا سارکوزی در مصاحبه خود گفت: اگر چه حمله به ایران در حال حاضر باعملی شدن فاصله زیادی دارد اما «برای ما طبیعی است که برای هر امکانی آماده شویم».

کوشنه افزود که از شرکت‌های بزرگ این کشور خواسته شده تا با ایران وارد معاملات تجاری نشوند.

وی افزود که فرانسه خواهان آن است تا اتحادیه اروپا تحریم‌هایی را علیه ایران برای وادار کردن این کشور برای اجرای قطعنامه‌های شورای امنیت وضع کند که این تحریم‌ها غیر از تحریم‌هایی خواهند بود که توسط این شورا وضع شده‌اند.

کوشنه گفت که از شرکت‌هایی چون توتال خواسته شده تا با ایران قراردادهای جدیدی عقد نکنند. وی افزود که دولت فرانسه این شرکت‌ها را از معامله با ایران منع نکرده اما به آنها توصیه کرده که از این کار خودداری کنند.

شرکت توتال فرانسه در حال مذاکراتی با ایران بر سر پروژه «ال.ان.جی» است. قرارداد اولیه در سال 2004 امضا شد و قرار است فعالیت توتال در این پروژه از سال 2009 آغاز شود اما مذاکرات بر سر قیمت هنوز ادامه دارد.

فرانسه اخیر لحن خود را در برابر ایران تندتر کرده و این در حالی است که آلمان، دیگر عضو کشورهای پنج بعلاوه یک، اخیر اعلام کرد در صورتی که ایران کاملا با آژانس بین المللی انرژی اتمی همکاری کند و در مورد برنامه هسته‌ای خود شفاف سازی کند، نیازی به وضع تحریم‌های جدید علیه ایران نخواهد بود.


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


 مرد عرب به زور توانستند مردی را که بیش از 400 کیلو وزن داشت، به بیمارستانی در جده منتقل کنند.
این مرد قبلا نیز از طریق عمل جراحی، وزنش را از 230 به 130 کیلو کاهش داده بود اما دوباره دچار اضافه وزن شده است.
مسئولین این بیمارستان از حضور این مرد 400 کیلویی در بیمارستانشان، اظهار نارضایتی کرده و گفته‌اند که ما برای پیدا کردن تختی که بتواند وزن این مرد را تحمل کند با مشکلات جدی روبرو هستیم.
مشکل چاقی یکی از مشکلات بزرگ در عربستان سعودی است. طبق برآورد متخصصان، از هر پنج نفر درعربستان یکی دچار اضافه وزن شدید است. از این رو سازمان بهداشت عربستان، سالیانه مبلغی بالغ بر 1/2 میلیارد یورو برای این مشکل هزینه می‌کند.
بر اساس مطالعاتی که در سال‌های 2005 در کشورهای پادشاهی حومه خلیج فارس صورت گرفته، نتیجه نشان داده است که 70 درصد از زنان و 50 درصد از مردان در این کشورها دچار اضافه وزن هستند.
طبق این مطالعات، دلیل این امر وعده‌های غذایی سنگین و کمی تحرک بوده است.

نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


دولت اعتبار 50میلیاردی فاضلاب تهران را نداده

سه شنبه 86 شهریور 27 ساعت 7:0 عصر

رئیس کمیسیون برنامه و بودجه شورای شهر تهران گفت: علی‌رغم دستور صریح رئیس‌جمهور، اعتبار 50 میلیارد تومانی شبکه فاضلاب شهر تهران هنوز اختصاص نیافته است.
رسول خادم صبح امروز در نشستی با خبرنگاران در خبرگزاری ایسنا با بیان اینکه کارشکنی‌ها برای اجرای طرح احداث و توسعه شبکه فاضلاب شهر تهران همچنان ادامه دارد، تصریح کرد: با وجود دستور صریح رئیس‌جمهور در سفر استانی خود به تهران برای اختصاص 50 میلیارد تومان اعتبار و 350 میلیون دلار فاینانس اما این دستور هنوز اجرایی نشده است.
وی با اشاره به این که چه کسی پاسخگوی این کارشکنی و تضییع حقوق مردم است؟ افزود: با وجود پیگیری‌های وزیر نیرو، مسئولان استانی و شورای شهر تهران اما مشخص نیست که کدام مجموعه دولتی مانع تحقق دستور رئیس‌جمهور می‌شود.
رئیس کمیسیون برنامه و بودجه شورای شهر تهران با بیان این که در سال 86 نیز همچون سال 84 تنها یک میلیارد تومان اعتبار در قانون بودجه برای توسعه شبکه فاضلاب شهر تهران اختصاص یافته است، خاطرنشان کرد: تا سال گذشته همه بر این گمان بودند که سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی با جباریت کارشناسانه خود، حقوق مردم را نقض می‌کند.
اکنون که سازمان مدیریت وجود خارجی ندارد، کدام مجموعه دولت است که حقوق مردم و کشور را تضییع می‌کند. ‌
خادم با اشاره به مشکلات بهداشتی و زیستی ناشی از ورود فاضلاب به شبکه سفره‌های زیرزمینی و مزارع صیفی‌جات در جنوب تهران، تأکید کرد: بدون شک تداوم احداث شبکه 9 میلیون متر مربعی فاضلاب شهر تهران و اتمام آن در صورت اختصاص به موقع بودجه سالانه آن (50 میلیارد تومان در هر سال) تا نیم قرن آینده موجب جلوگیری از تداوم آلودگی آب‌های زیرزمینی، ارتقای سطح بهداشت عمومی، تبدیل هزینه‌های سنگین درمان به هزینه‌های پیشگیری، توسعه فضای سبز و جلوگیری از مصرف آب فاضلاب خام برای آبیاری مزارع اطراف تهران می‌شود.
رئیس کمیسیون برنامه و بودجه شورای شهر تهران برآورد ریالی هزینه احداث شبکه فاضلاب شهر تهران را بر اساس نرخ تورم سال 85، 2 هزار و 625 میلیارد تومان عنوان کرد و افزود: از این میزان 580 میلیارد تومان از طریق منابع داخلی و کمک‌های دولت، حق انشعاب و وام بانک جهانی جذب شده است که با استفاده از این منابع طی 13 سال گذشته پروژه تنها 27 درصد پیشرفت داشته است. ضمن آن‌که بخش‌هایی از پروژه به دلیل عدم اتصال شبکه‌های احداث شده، بخشی از شبکه قابلیت بهره‌برداری ندارد.
به گفته خادم برای اتمام این پروژه در مدت زمانی بیش از 50 سال، به اعتباری بالغ بر 2 هزار و 100 میلیارد تومان دیگر نیاز است که فعلاً با کارشکنی مجموعه‌ای از دولت (برخلاف تمایل و دستور رئیس‌جمهور) اقدامات برای احداث این شبکه با تأخیر قابل توجهی مواجه است.


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


جنبش حزب الله لبنان تاکید کرد که میشل عون از رهبران برجسته سیاسی مسیحی لبنان تنها نامزد گروه مخالفان کابینه سنیوره در انتخابات ریاست جمهوری است.
به گزارش روزنامه السفیر، "غالب ابوزینه " از اعضای شورای سیاسی جنبش حزب الله، درباره انتخابات ریاست جمهوری لبنان گفت : تنها نامزد مخالفان دولت سنیوره برای ریاست جمهوری لبنان "میشل عون" رئیس جریان ملی آزاد است و به غیر از او هیچ شخص دیگر نامزد نمی شود.
ازسوی دیگر"محمد فنیش" وزیر مستعفی دولت لبنان درباره ابتکارعمل نبیه بری برای حل موضوع انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد: پاسخ جناح اکثریت لبنان به ابتکار عمل نبیه بری به این معنی است که این گروه می خواهد توصیه های "تری رود لارسن" نماینده دبیرکل سازمان ملل متحد در لبنان را که دست از دخالت دراین کشور برنمی دارد، عملی کند.
محمد فنیش درادامه به این مسئله اشاره کرد که درچنین زمانی که شعارهای حاکمیت،استقلال را می شنویم، با ندایی درمحکومیت موضعگیری های مربوط به قطعنامه 1559 مواجه نیستیم.
وی تاکید کرد: "تری رود لارسن" درصدد است تا باردیگر لبنانی ها را برای طرح این قطعنامه به عنوان ماده مورد اختلاف ترغیب کند تا مسئله سلاح مقاومت را دوباره به عنوان موضوع بحث برانگیز بین لبنانی ها مطرح کند.
وزیرمستعفی کابینه "فواد سنیوره" نخست وزیر لبنان در ادامه افزود: هنگامی که ما خواستار آن می شویم تا دیدگاه هایمان را درباره ریاست جمهوری از طریق وفاق و انجام مذاکرات به هم نزدیک کنیم، بعضی ازکشورهای حمایت‌کننده از گروه اکثریت پارلمان لبنان، این گروه را تحریک می کنند تا بر انتخاب نصف به اضافه یک تاکید کند.
نبیه بری در اواخر روزهای ماه گذشته میلادی در سخنرانی به مناسبت بیست ونهمین سالگرد ربوده شدن امام موسی صدر پیشنهاد داد تا گروه مخالفان با کابینه سنیوره دست ازخواست خود یعنی تشکیل دولت وحدت ملی تا پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری برمی دارند و درمقابل رئیس جمهوری درلبنان نیز باید براساس توافق یعنی دوسوم نمایندگان انتخاب شود که واکنش سرد گروه 14 مارس سبب شد تا جایی که نبیه بری، واکنش این گروه را اهانت به ملت لبنان توصیف کرد.


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


صدور ویزای سفر سوم احمدی‌نژاد به نیویورک

سه شنبه 86 شهریور 27 ساعت 5:0 عصر

با صدور ویزای رئیس جمهوری اسلامی ایران، محمود احمدی نژاد برای شرکت در اجلاس سالیانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد اول مهر ماه عازم نیویورک می‌شود.
در این سفر 4 روزه تعدادی از مقامات عالیرتبه و خبرنگاران، رئیس جمهور را همراهی می کنند و محموداحمدی‌نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد سخنرانی خواهد کرد.
رئیس‌جمهور در این سفر علاوه بر سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل، با چند تن از رؤسای جمهور کشورهای حاضر در این اجلاس و ایرانیان ساکن آمریکا دیدار و گفتگو خواهد کرد.
علیرغم ارسال به موقع مدارک از سوی ایران و اینکه آمریکایی ها هیچ بهانه ای ندارند، ویزای همراهان به صورت دیرهنگام صادر شده و هنوز ویزای تعدادی از همراهان صادر نشده است.
سال گذشته ویزای تعدادی از همراهان رئیس‌جمهور برای سفر به نیویورک صادر نشده بود. این سومین سفر احمدی نژاد رئیس جمهور کشورمان برای حضور در مجمع سالیانه سازمان ملل متحد در نیویورک است که ممکن است در همین سفر، به کاراکاس پایتخت ونزوئلا نیز سفر کند.


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


توسعه علمی ایران توهم نیست!

سه شنبه 86 شهریور 27 ساعت 4:0 عصر
چندی پیش، استاد گرامی جناب آقای دکتر رضا داوری اردکانی، مقاله‌ای با نام «توهم توسعه علمى از طریق مقالات ISI » منتشر کرد. وی می‌گوید: این مقاله حاوی نکات ارزنده‌ای است و خواندن آن را به دانش‌پژوهان کشور توصیه می‌کنم. هر چند من با کلیت این مقاله موافقم و این مقاله را از سر دلسوزی و خیراندیشی می‌دانم، از آنجا که ممکن است بخش‌‌هایی از آن، از جمله عنوان آن، مورد سوءاستفاده کسانی قرار گیرد که نه تنها در عرصه پژوهش بلکه در زمینه آموزش دانشگاهی نیز حرفی برای گفتن نداشته‌اند، قرار گیرد، بر خود فرض دانستم دیدگاه‌هایم را به عنوان عضو کوچکی از جامعه بزرگ دانشگاهی ایران درباره سخنان دکتر داوری مطرح کنم، خاصه این که ایشان خواستار باز شدن باب گفت‌وگو در این زمینه شده‌اند.
نخست این که توسعه علمی کشور، نه تنها توهم نیست، بلکه واقعیتی انکارناپذیر است. فرآیند پژوهش در مرزهای دانش، علاوه بر رشد تعداد مقالات علمی کشور، پیامد‌های بسیار با ارزشتری به همراه داشته که متأسفانه، از دید بسیاری از صاحبنظران از جمله استاد داوری اردکانی مغفول مانده است. در این سال‌ها، می‌بینیم نسل جدیدی از پژوهشگران کشور تربیت شده‌اند که علاوه بر آشنایی به روش تحقیق در مرزهای دانش، نگاهی جدی به حل مسائل و موضوعات مورد نیاز کشور دارند و در این زمینه به موفقیت‌های بزرگی نیز دست یافته‌اند. پیشرفت‌های اخیر علمی ایران در زمینه‌های پزشکی، صنایع دفاعی و هسته‌ای، از جمله بارزترین این دستاوردهای علمی است که بیشتر توسط جوانانی که اتفاقا بیشترشان تحصیل کرده ایران هستند، حاصل شده است.
از سوی دیگر، در این سال‌ها به موازات افزایش تولید مقالات علمی، گفتمان علمی که قرن‌ها در این مملکت غریب و دور افتاده بود، به عنوان یکی از گفتمان‌های رایج مسئولان کشور تبدیل شده است، تا جایی که اگر تأکید و حمایت فراوان مقام رهبری از مقوله تولید علم، یقینا در کم سابقه است. و همچنین انجمن‌های علمی در دانشگاه‌ها، جایگاه خود را بازمی‌یابند و بنیادهای علمی جدیدی در کشور پاگرفته و بنیادهای قدیمی نیز قوام بیشتر یافته‌اند. به عبارت بهتر، امروز غربت و غریبی علم و علما در جامعه نسبت به ده سال پیش بسیار کمتر شده است.

دوم آن که درست است ISI سیستم فهرست‌نویسی مقالات علمی است و اشکالاتی نیز بر آن وارد است، اما به هر حال، آیینه‌ای است که می‌تواند گوشه‌های از فعالیت‌های علمی یک شخص، دانشگاه و یا کشور را بازنمایاند. این آینه تمام‌نما نیست، اما می‌توان اطلاعات زیاد و ارزشمندی را از آن، در زمان بسیار کمی استخراج کرد؛ برای مثال، یک مقاله که زیاد به آن استناد شده (البته اگر خود استنادی نباشد که متأسفانه در کشور ما به واسطه تب دانشمند شدن شیوع عجیبی پیدا کرده است) نشان دهنده این است که افراد بسیاری به آن مراجعه و از آن استفاده کرده یا آن را مورد ارزیابی و آزمون قرار داده‌اند.

بنابراین، آیا این امر نمی‌‌تواند اعتبار نسبی این مقاله را نزد دانشگران آن شاخه علمی نشان دهد؟ آیا مکاتب علم‌شناسی فلسفی معاصر (کوهنی و پوپری) تأییدکننده اعتبار چنین مقاله‌ای نیست؟ با استفاده از موتور‌های جستجوی علمی مانند Web of Science به راحتی می‌توان در عرض کمتر از یک ساعت، همه مقالات ISI یک فرد را مورد کنکاش قرار داد، اما ما تنها به تعداد مقاله بسنده کرده‌ایم. همان گونه که در دوران دانش‌آموزی نمره انشایمان به تعداد سطرهای آن وابسته بود، اکنون نیز استادانمان را به تعداد مقاله ISI می‌سنجیم. اگر کمی به خود زحمت دهیم و رودربایستی را کنار بگذاریم و از فلان همکارمان بپرسیم که همکار گرامی، شما که در یک سال، شصت مقاله چاپ شده در مجلات مورد تأیید ISI داشته‌اید؛ پاسخ دهید که چه تعداد استناد به این مقالات شده و تعداد استنادهای کاربردی به این مقالات چقدر است؟ (منظور من از استناد کاربردی این است که اگر من شیمی‌دان ادعای ابداع روشی کارا و جدید را دارم، پژوهشگران دیگری در دورترین نقاط دنیا از این روش ابداعی من استفاده کرده و در مقاله خود به آن استناد کنند). ما دانشگاهیان باید انتقاد خالصانه درون سازمانی را از خود آغاز کنیم و به جای هورا کشیدن و شبه قهرمان علمی ساختن، به طرح پرسش‌های اساسی‌تر بپردازیم.
خلاصه کنم این بند را که ISI بدون علم هیچ است و نمی‌تواند به علم اعتبار دهد و یارای آن را ندارد که بر آفتاب علم سایه افکند، اما می‌تواند میزانی از اعتبار مقالات علمی را از دید صاحبنظران آن علم نشان دهد.

سوم این که آقای دکتر نوشته‌اند آیا این علم است که به مجله اعتبار می‌دهد؟ این سخنی کاملا درست است، اما زمانی که یک مجله علمی رشد یافت و قوام پیدا کرد، رابطه دوطرفه‌ای بین علم و مجله ایجاد می‌شود که در آن هر یک زمینه‌ساز تقویت دیگری می‌شوند. هرچه تعداد افراد بیشتری به یک مجله مراجعه و به آن استناد کنند، ضریب تأثیر آن مجله افزایش می‌یابد و به موازات افزایش ضریب تأثیرش، روند ارزیابی مقالات آن سخت‌تر می‌شود و مقالات پذیرفته شده از نظر علمی پربارتر خواهند شد. مثالی که در این باره می‌توان زد، مجلات نیچر و ساینس هستند که بیشتر مقالاتی که در آنها به چاپ می‌رسد، در آینده به سرمشق گروه بسیاری از پژوهشگران آن رشته، تبدیل و یا به گشودن دریچه‌ای نو در علم منجر می‌شود.
گفتنی است که ضریب تأثیر بالا همیشه مبین کیفیت بالای یک مجله نیست، اما معمولا مجلاتی که ضریب تأثیر بالاتر دارند، غنای علمی بیشتر دارند.

و چهارم آن که نوشتن مقاله به زبان علمی دنیا و فرستادن آن به مجلات خارجی را نوعی فرار مغزها دانسته‌اند. من در اینجا می‌خواهم بپرسم، آیا علم باید آزمون‌پذیر باشد یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است، شرایط و لوازم آن چیست؟ آیا نباید این مقاله به زبانی نوشته شود که همه صاحبنظران آن علم بتوانند آن را ارزیابی و کم و کاست‌های آن را گوشزد کنند؟ آیا ما در همه زمینه‌های علمی علوم پایه و فنی و مهندسی به آن درجه از توانایی رسیده‌ایم که بی‌نیاز از ارزیابی دیگر دانشمندان جهان باشیم؟ آیا معنای چنین سخنی، خودکشی علمی نیست؟ پیشنهاد راه‌اندازی مجلات علمی به زبان علمی دنیا، پیشنهاد بسیار خوبی است و تجربه موفق انجمن شیمی ایران در این زمینه، می‌تواند سرمشق دیگر انجمن‌های علمی قرار گیرد و در نخستین گام، می‌توان نشریات علمی، پژوهشی که در دانشگاه‌های گوناگون منتشر می‌شود را به صورت دو زبانه و الکترونیک منتشر کرد. لازم به یادآوری است که مجله‌ انجمن شیمی ایران که از یک هیأت تحریریه بسیار قوی داخلی و خارجی برخوردار است و به زبان انگلیسی منتشر می‌شود، به رغم سابقه بسیار کم، هم‌اکنون ضریب تأثیرش، از بسیاری از مجلات شیمی با سابقه کشورهای اروپایی و آسیایی بیشتر شده است.

و پنجم این است که من نیز از طرفداران نظریه هر استاد ایرانی، هر سال یک مقاله بوده‌ام و بر این باورم که استادی دانشگاه، تنها تدریس از روی جزوه‌های بعضا باستانی نیست، بلکه استادان دانشگاه باید بتوانند سالی یک مقاله به هر زبانی و در هر مجله، روزنامه یا وب سایتی منتشر کنند تا جامعه علمی و مردم عادی با افکارشان بیشتر آشنا شوند و فرهنگ علمی به یک هنجار رایج در جامعه تبدیل شود. اگر تعداد استادانی که در مجلات ISI مقاله چاپ می‌کنند، با توجه با تعداد مقالات سالانه کشور، حدود سه هزار نفر ‌باشند، کسانی که در مجلات علمی، پژوهشی مقاله چاپ می‌کنند، دو برابر این تعداد باشند، چهار هزار نفر هم به ارایه طرح‌های پژوهشی بپردازند (البته بیشتر این افراد در گروه نخست یا دوم نیز قرار می‌گیرند) و در خوشبینانه‌ترین حالت، دو هزار نفر هم در مطبوعات عادی یا الکترونیکی به ارایه دیدگاه‌هایشان بپردازند، به زحمت تعداد پژوهشگران دانشگاهی که نتیجه فعالیت خود را منتشر می‌کنند، به پانزده هزار نفر خواهد رسید. حال آن که این تعداد، بسیار کمتر از همه کسانی است که در کسوت استادی دانشگاه‌های کشور هستند. متأسفانه در این سال‌ها، نوک پیکان منتقدان، متوجه گروهی بود که علاوه بر فعالیت آموزشی، به مقوله پژوهش در مرزهای دانش هم نیم نگاهی داشته‌اند و کسانی که به فعالیت آموزشی صرف اشتغال داشته‌اند، نه تنها از تیررس هر انتقادی به دور بوده‌اند، بلکه به واسطه آیین‌نامه‌های دانشگاهی که بیشتر بر سابقه کار (نه چگونگی و کیفیت کار) تأکید می‌کند، چه بسا از امکانات مزایای بیشتری نیز بهره‌مند بوده‌اند و این ظلم دو چندانی است که بر فعالان عرصه پژوهش کشور می‌رود.

کلام آخر این که آموزش بدون پژوهش ابتر است و با ترجمه و خواندن دانش دیگران، دانشمند شدن وجاهت ندارد. نتیجه پژوهشی که مورد داوری و ارزیابی قرار نگیرد، تفاوتش با سحر و جادو مشخص نمی‌‌شود و ارزیابی درست، زمانی است که همه صاحبنظران آن شاخه از علم، بتوانند آن را بخوانند، داوری کنند و مورد استفاده قرار دهند. درست است که تکلیف کردن در عرصه علم، نکوهیده است و شأن علم و پژوهش علمی بالاتر از آن است که تنها در خدمت ارتقای استادان باشد، اما بدون معیار و سنگ محک هم نمی‌‌توان سره را از ناسره تشخیص داد. ISI یکی از این معیارهاست، البته به معیارهای دیگر هم نیازمندیم، ولی تا زمانی که معیارهای نو معرفی نشوند، مخدوش نشان دادن معیارهای کنونی، نه تنها کار زیبایی نیست، بلکه به سود کسانی است که در آب گل آلود مهارت ماهی‌گیری‌شان بهتر است.
کلامم را با سخن حافظ شیراز به پایان می‌برم و امیدوارم مسائلی که بی‌‌پرده گفته شد، موجب تکدر خاطر استاد داوری و دیگر همکارانم نشود.
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوه‌ای فرمای تا طبع سخن موزون کنم
-----------------------
پی‌نوشت:
(1) اکبر حیدری، ISI و معضل تحقیقات در کشور، سایت کرسی، www. korsi.ir

نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


گزارش‌های رسیده از نقاط مختلف کشور حاکی از آن است که جستجوگر «گوگل» و تمام سرویس‌های آن توسط ISPها فیلتر شده است.
از روز گذشته به تدریج دامنه این فیلترینگ افزایش یافته و کاربران ایرانی که به صفحه سایت «گوگل» مراجعه می‌کنند، با پیغام فیلترینگ مواجه می‌شوند.
«گوگل» که محبوب‌ترین موتور جستجو در ایران و جهان به شمار می‌رود، یکی از مهم‌ترین ابزارهای پژوهش دانشجویان، اساتید و کلیه کاربران اینترنت در ایران است که استفاده علمی و پژوهشی آن بسیار جدی‌تر از موارد دیگر است.

این در حالی است که پیش از این، صفحات جستجوی برخی کلمات در «گوگل» که احتمالا به موضوعات غیراخلاقی مربوط می‌شد، فیلتر شده بود. به عنوان نمونه، جستجوی کلمه «تجاوز» که البته کاربرد زیادی در مسایل سیاسی و نظامی دارد، امکانپذیر نبود و با این وصف، از این پس تنها استفاده علمی از گوگل ناممکن می شود.
بسیاری از کاربران اینترنتی که با فیلترینگ گوگل مواجه شده‌اند با شگفتی از خود می‌پرسند این اقدام ناشی از اشتباه نرم‌افزار شرکت فیلترینگ مخابرات است یا عمدا این سایت فیلتر شده است. اما در صورتی که اشتباهی نباشد، اقدامی سخیف و برخلاف تاکیدات رهبر انقلاب در راستای جهش علمی کشور است.

این در حالی است که پیش از این، نرم‌افزار آمریکایی مورد استفاده شرکت مخابرات برای فیلترینگ سایت‌های غیرمجاز اشتباهی در مورد فیلترینگ سایت‌ها انجام داده بود.

دبیر شورای اطلاع‌رسانی فیلتر شدن Google را تایید کرد! 
حمید شهریاری در گفتگو با خبرنگار مهر که از وی در مورد دلایل فیلترینگ سایت گوگل و چند سایت دیگر از نخستین ساعات امروز، سئوال کرد، گفت : فیلتر شدن این سایتها را تایید می‌کنم.

دبیر شورای عالی اطلاع‌رسانی کشور از هرگونه اظهارنظر در مورد دلایل فیلترینگ یا احتمال رفع آن خودداری کرد و توضیحات مشروح را به آینده موکول کرد.

اما یک مقام ناشناس شرکت فناوری اطلاعات به خبرگزاری فارس گفت: به دلیل یک اشتباه سایت گوگل دچار مشکل شده بود که این مشکل به سرعت برطرف شد و در حال حاضر سایت اصلی گوگل و دیگر امکانات آن چون "gmail" برای کابران قابل رویت و استفاده است...

پ.ن:سایت های بلاگ فا و وبگذر نیز ساعاتی فیلتر شدند...


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


به کجا چنین شتابان؟

سه شنبه 86 شهریور 27 ساعت 2:0 عصر

سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی واقعی

دولت در سال 67.



نمایشگاه قرآن کریم در تهران افتتاح شد.

ـ آقای صفار، سلام علیکم.

ـ چیزی که عوض داره،‌گله نداره.


ساعات کاری در تهران تغییر کرد و دیگر صدای خبرگزاری دولت هم درآمد.

جهت یادآوری خاطرات پشت ترافیک صبح‌ها!


سایپا، استقلال تهران را شکست داد.

ـ «به کجا چنین شتابان؟» ناصر از علی پرسید!


یکی از وبلاگ‌های مدافع احمدی‌نژاددرپارسی بلاگ درباره انرژی رئیس‌جمهور نوشت: «... یک حدسی زده میشه و آن هم اینه که[احمدی‌نژاد] از انرژی اتمی استفاده می‌کنه و به همین خاطره که تنها کسی که تونسته این داستان ره به سرانجام برسونه خودشه! »و برای اثبات نظریه خودش تصویر زیر را منتشر کرد.

- دوپینگ اتمی!


تابلو فرش منقوش به تصویر «بان‌کی‌مون» به وی هدیه شد.

خزاعی: بان جان می‌بینی؟ از خودت هم اصل‌تره.


هند، پس از سهمیه‌بندی؟!

یک خانواده پر جمعیت.


چرا فکر می‌کنید این تصویر ساختگیه؟

نگران نباشید. آتش‌نشانان دقایقی بعد این الاغ را نجات دادند. (عکس از AP)


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


فحاشی هواداران پرسپولیس به میثاقیان

سه شنبه 86 شهریور 27 ساعت 2:0 عصر

در حالی که خبرنگاران پس از دیدار پرسپولیس - راه آهن در انتظار گفتگو با افشین قطبی بودند، وی بازهم از مصاحبه با رسانه ها خودداری کرد.
در فصل جاری مسابقات فوتبال لیگ برتر مسئولان باشگاه پرسپولیس به دلایلی که آن را تعهد به حامی مالی خود عنوان می کنند از حضور افشین قطبی در سالن کنفرانس مجموعه ورزشی آزادی ممانعت به عمل می آورند.
از آنجایی که مسئولان ورزشگاه آزادی به هیچ کدام از تیم ها اجازه گفتگو در خارج از محل های مورد نظر خود را نمی دهند بازهم خبرنگاران مانند دیدارهای اخیر پرسپولیس از گفتگو با سرمربی این تیم بازماندند.
احمدی مدیر روابط عمومی باشگاه پرسپولیس پس از بازی این تیم مقابل راه آهن در جمع خبرنگاران تاکید کرد که مسئولان باشگاه تلاش می کنند تا این مشکل را ظرف هفته جاری به نحوی برطرف کنند تا روز جمعه و پس از دیدار مقابل فجرمقاومت شیراز قطبی در کنفرانس خبری پس از بازی شرکت کند.
در جریان بازی راه آهن - پرسپولیس بارها هواداران تیم مهمان ( پرسپولیس) با سردادن شعارهای برعلیه میثاقیان حرکات وی در کنار زمین را پاسخ می دادند.
دامنه اعتراضات هواداران پرسپولیس در واپسین دقایق بازی به فحاشی نسبت به سرمربی تیم فوتبال راه آهن ختم شد و با الفاظ رکیک وی را خطاب قرار می دادند تا به نوعی به شیوه ارائه بازی تیم راه اهن اعتراض کنند.هواداران اکبرضدفوتبال را به اکبر میثاقیان لقب داده اند.در خارج از ورزشگاه نیز به اتوبوس حامل بازیکنان راه اهن حمله شد.


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


زندگی شهریار به روایت دخترش

سه شنبه 86 شهریور 27 ساعت 1:0 عصر

بیست‌وهفتم شهریورماه نوزدهمین سالروز درگذشت محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار است.
زندگی شهریار از زبان دخترش این‌گونه روایت می‌شود: «پدرم، سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار در تبریز متولد شده است. پدرش از وکلای درجه یک تبریز و مردی نسبتا متمول بوده که گرسنگان بی‌شماری از خوان کرم او سیر می‌شده‌اند و فکر می‌کنم، همین بلندی طبع و بخشندگی پدرم صفاتی بود که از پدرش به ارث برده بود. پدرم ایام کودکی را در قراء خشکناب و قیش قورشان گذرانیده و هیچ‌وقت خاطرات خوشی را که در دهکده‌های مزبور داشته، فراموش نکرد. اولین شعرش را در چهارسالگی سروده، آن موقعی بوده که مستخدمشان به نام رویه برای ناهارش آبگوشت تهیه کرده بود و بابا که برنج دوست می‌داشته، خطاب به رویه (رقیه) گفته است:
رویه باجی؛ باشیمین تاجی / آتی آت آتیه، منه وئرکته (خواهر رویه (رقیه) تاج سر من هستی / گوشت را بده به سگ، به من کته برنج بده)

پدر درباره خاطرات ایام کودکی‌اش می‌گوید: «روزی با بچه‌های محل مشغول بازی بودم، بعد از مراجعت به خانه به درخت بزرگی که در وسط حیاط خانه بود، خیره شده و شروع به خواندن شعر کردم.
سخنان موزونی که نمی‌دانستم چگونه به مغز و زبان من می‌آمدند، که ناگهان! پدرم مرا صدا کرد. به صدای بلند پدرم برگشتم. با حالتی تعجب‌آمیز پرسید: این اشعار را کجا یاد گرفتی؟ گفتم کسی یادم نداده، خودم می‌گویم. اول باور نکرد؛ ولی بعد از این‌که مطمئن شد، در حالی که صدایش از شوق می‌لرزید، به صدای بلند مادرم را صدا کرده و گفت: بیا ببین چه پسری داریم!»
یک‌بار دیگر در هفت‌سالگی شعر گفته است و آن هنگامی بوده که مانند بیشتر بچه‌ها از حرف مادر خود سرپیچی کرده و به حرف او گوش نداده بود؛ ولی بعدا پیش خود احساس گناه کرده و گفته است:
من گنه‌کار شدم وای به من / مردم‌آزار شدم وای به من
در کودکی از محضر پدر دانشمند خود استفاده کرد و تحصیلات مقدماتی را با قرائت «گلستان» پیش او فراگرفت و در همان اوان با دیوان خواجه الفتی سخت یافت. بعد از این‌که تحصیلات متوسطه را در مدرسه فیوضات و متحده به پایان رسانید، در سال 1303 وارد مدرسه طب شد و مدت پنج سال در این دانشکده به تحصیل مشغول بود؛ ولی عشق و روحیه مخصوصش که اصلا با پزشکی، مخصوصا با جراحی سازگار نبود، او را از تحصیل پزشکی بازمی‌دارد؛ چنان‌که خودش می‌گوید: «بعد از هر عمل جراحی که انجام می‌دادم، احساس ضعف می‌کردم و حالم به‌هم می‌خورد.»

بعد از ترک تحصیل به خراسان رفته و به دیدار کمال‌الملک - نقاش معروف - نائل آمد، و شعری نیز با عنوان «زیارت کمال‌الملک» به همین مناسبت دارد. تا سال 1314 در خراسان بود و بعد از بازگشت از خراسان به کمک دوستانش وارد خدمت بانک کشاورزی شد. در سال 1316 حادثه بسیارناگواری در زندگی‌اش روی داده و آن مرگ پدرش بوده که خاطره مرگ او را هرگز فراموش نکرد. هم‌زمان با مرگ پدر، مادرش به تهران رفت و پرستاری پسرش را به عهده گرفت و بابا در کنار مادرش، خاطره مرگ پدر را کم‌کم فراموش می‌کرده؛ ولی چون سرنوشت اساسا بازی‌های عجیبی دارد و به قول بابا «علی‌الاصول نوابع همیشه ناکام‌اند»، مدت‌ها بعد برادرش را نیز از دست داده و سرپرستی چهار فرزند او را به عهده گرفته است که کوچک‌ترین آن‌ها چند ماه بیش‌تر نداشته و مانند یک پدر دلسوز از آن‌ها مواظبت کرده است. آن‌ها نیز محبت‌های عمو را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنند و پدرم در اصل فرقی بین ما و آن‌ها قائل نبود.

بعد از بزرگ شدن بچه‌های عمویم و موقعی که به اصطلاح دست هر کدام به‌ کاری بند شده و بعد از این‌که پدرم و مادرش را از دست داده، تنها خیاطی‌ای را که در تهران داشته، با وسایلش به بچه‌های برادرش بخشیده و تنها با یک جامه‌دان لباس‌هایش به تبریز ‌آمده و با مادرم که نوه عمه‌اش محسوب می‌شده، ازدواج کرده و علت ازدواج نکردنش تا سن 48سالگی، مسئولیتی بود که در مقابل بچه‌های برادرش داشته؛ چنان‌که می‌گوید: «یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم».

بعد از ازدواج با مادرم در تبریز با شراکت خواهرش، خانه‌ای خریده که در این خانه من به‌دنیا آمدم و سپس بعد از گذشت زمانی، خانه‌ای برای خود خریده است. من (شهرزاد بهجت تبریزی ) فرزند ارشد او هستم. تا آن‌جا که یاد داریم، در تمامی گردش‌ها و یا شب شعرهایی که می‌رفت ـ حتی رسمی‌ترین آنها ـ مرا همراه خویش می‌برد. هنگامی که بدو وردش به هر مجلسی صدای کف ‌زدن‌ها فضا را می‌شکافت و یا به هر جایی که قدم می‌گذاشت، مردم دورش را احاطه می‌کردند، حس کنجکاوی کودکانه‌ام تحریک می‌شد که او کیست؟ و او را با پدر بچه‌های دیگر مقایسه می‌کردم، که چرا برای آن‌ها کسی کف نمی‌زند؟ یک شبم یادم هست که از یکی از انجمن‌های ادبی برگشته بودیم. من در حالی که دودستی پایین کتش را چسبیده بودم، با لحنی کودکانه از او پرسیدم: بابا چرا مردم تو را این همه دوست دارند؟ لبخندی زد، لحظه‌ای چند در چشمانم نگریست، آن حالت نگاه او را تا زنده‌ام، هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم. بعدا مرا بغل کرد، صورتم را بوسید و مدتی درباره شعر و شاعری با جملات ساده و در حالی که سعی می‌کرد برای من قابل فهم باشد، توضیح داد. از همان موقع شخصیت او در چشمانم رنگ گرفت و با همان سن و سال احساس کردم با اشخاص عادی فرق دارد. مادر من آموزگار بود و به همین جهت روزها خانه نبود و برای آقا که کارمند بانک کشاورزی بود، اجازه داده بودند که دیگر کار نکند و با خیال راحت بتواند به سرودن اشعارش ادامه دهد. من که بچه بودم، با این‌که خدمتکاری داشتیم و کسی بود که از من مواظبت کند، ولی در غیاب مادرم بیش‌تر اوقات پهلوی پدرم بودم. موقعی که از بازی خسته می‌شدم، در آغوش او به خواب می‌رفتم و او برایم لالایی می‌خواند. یادم هست در اوقات بی‌کاری، زمانی که من از بازیگوشی خسته شده و در گوشه‌ای آرام می‌نشستم، شعرهایی به زبان ترکی که برایم قابل فهم بود، به من یاد می‌داد و بعد در هر مجلسی در حضور جمع از من می‌خواست بازگو کنم.

می‌توانم به صراحت بگویم که بیش‌تر از مادرم با او مأنوس بودم و وقتی با او بودم، هیچ‌وقت سراغ مامان را نمی‌گرفتم. یک روز خوب یادم هست، در حدود ساعت 5 بعدازظهر بود که دیدم بابا لباس پوشیده و از مامان نیز می‌خواهد که مرا حاضر کند. بابا آن موقع ساعت معمولا از خانه بیرون نمی‌رفت، با تعجب پرسیدم: بابا کجا می‌رویم؟ جواب داد: هی، دلم گرفته می‌خواهم کمی قدم بزنم. بعد دست مرا در دست گرفت و به راه افتادیم. از چند خیابان و کوچه گذشتیم تا این‌که به کوچه‌ای که بعدها فهمیدم اسمش راسته کوچه است، رسیدیم، و از آن‌جا وارد کوچه فرعی تنگی شدیم. کوچه‌ بن‌بست بود و در انتهای آن دری قرار داشت کهنه و رنگ و رورفته، و من که بچه بودم، نق می‌زدم و می‌گفتم: بابا تو چه جاهای بدی می‌آیی. بابا به آهستگی جواب داد: «عزیزم داخل نمی‌رویم و بعد مدتی طولانی – یک ربع یا بیست دقیقه – به در نگاه کرد و فکر می‌کرد.» شاید گذشته را می‌دید و یا شاید خود را همان بچه‌ای احساس می‌کرد که هر روز بیست بار از آن در بیرون آمده و رفته بود. بعد ناگهان به در تکیه داد و قطره‌های اشک به سرعت از چشمانش سرازیر شد و شانه‌هایش از شدت گریه تکان می‌خورد. من لحظاتی مبهوت به او نگاه می‌کردم؛ ولی انگار اصلا من وجود نداشتم، تا این‌که مدتی بعد آرام گرفت. آه عمیقی کشید و در حالی‌که چشمانش را پاک می‌کرد، گفت: این‌جا خانه پدری من است. من مدت چهارده سال این‌جا زندگی کرده‌ام. بعد در طول همان کوچه به راه افتادیم و قسمت‌های مختلف خانه را از بیرون به من نشان داد. وقتی که به خانه برگشتیم، شعری تحت عنوان «در جست‌وجوی پدر» سرود، که فکر می‌کنم یکی از با احساس‌ترین شعرهایی است که به زبان پارسی سروده شده است.

در همان ایام بچگی کتابچه شعر بابا را ورق می‌زدم و او بدون این‌که مانع شود، فقط مواظب بود که کتابچه را پاره نکنم و با نگاهی محبت‌آمیز مرا می‌نگریست. در سنین پایین و مواقعی که به مدرسه نمی‌رفتم، « حیدربابا» و شعرهایی ترکی را که برایم قابل فهم بود، به من یاد می‌داد. کمی که بزرگ شدم و سواد خواندن پیدا کردم، خودم کتابچه شعر او را می‌خواندم و اشعاری را که زیاد دوست داشتم، حفظ می‌کردم. پدرم معمولا تا پاسی از شب گذشته به عبادت و خواندن قرآن می‌پرداخت و بعد از فراغت با خواندن کتاب‌های شعر و بیش‌تر مواقع با سرودن شعر معمولا تا اذان صبح نمی‌خوابید؛ مگر مواقعی که واقعا خسته بود. به همین جهت شب‌ها چراغ اتاقش همیشه روشن بود. یادم هست شب‌هایی که نصف شبی بیدار می‌شدم و به اتاقش می‌رفتم. بعضی مواقع او را در حال سرودن شعر می‌دیدم، که در این حال معمولا اشعاری که می‌سرود، زیر لب زمزمه می‌کرد و روی تک‌کاغذی که در دست داشت، می‌نوشت. نمی‌توانم قیافه او را در این حالت تشریح کنم، فقط این را می‌گویم که کاملا جدا از محیط زندگی در عالم دیگری سیر می‌کرد؛ به طوری که اگر در این حال صدایش می‌کردی، انگار از خواب بیدار شده است. وقتی او را در این حال می‌دیدم، به هیچ وجه دلم نمی‌آمد که او را از آن حال بیرون بیاورم. ولی مواقعی که به خواندن کتاب مشغول بود، داخل می‌شدم و او با خوشرویی از من استقبال می‌کرد و بعد شروع به خواندن جدیدترین شعرش می‌کرد و بعد از من می‌خواست که بخوانم، و وقتی اصرار مرا برای نشستن می‌دید، شروع به صحبت می‌کرد. از گذشته‌هایش برایم می‌گفت، از روزهای سختی که در تهران، دور از خانواده گذرانیده، از عشق و از ناکامی‌هایش و این‌که چگونه کسی را که به حد پرستش دوست داشته، از دست داده و من با شور و اشتیاق گوش می‌کردم. یادم هست چندین‌بار ضمن صحبت کردن با او، بدون این‌که گذشت زمان را احساس بکنم، متوجه شده بودم که هوا روشن می‌شود. بابا با عجله به خواندن نماز صبحش مشغول می‌شد و من نیز اتاق را ترک می‌کردم.

چندی بعد از تولد من با اختلاف سن سه سال، خواهرم (مریم) و دو سال بعد، برادرم (هادی) به‌دنیا آمد. مواقعی که دورش جمع می‌شدیم و بچه‌ها از سر و گوشش بالا می‌رفتند، ضمن اظهار محبت به ما، برای هر کدام شعرهایی می‌گفت؛ چنان‌که برای خواهرم مریم در سن دوسالگی، بر وزن «حیدربابا» گفته:

حیدربابا جنقلی مریم گوزه‌ل دی / هیچ بیلمیرم، غزالدی یا غزل دی

گوللراونون ایا قنیدا، خزه‌ل دی / دود اقلاری، شرینلیقدان، شاقیلدار

گوزه‌ل کهلیک اونی گورسه ققیلدار (حیدربابا مریم کوچولو خیلی قشنگه / هیچ نمی‌دانم مریم غزال است یا غزل است / گل‌ها زیر پای او مثل برگ پاییزی ریخته شده است / لب‌هایش از شیرینی شاد و خندان است / اگر کبک او را ببیند، به صدا درمی‌آید)
و یا برادرم هادی را بغل می‌کرد و ضمن بوسیدنش می‌گفت:
منیم اوغلوم هادی دی / هادی انون آدی دی / میوه لرین دادی دی (هادی پس من است / اسم پسر من هادی است / مثل میوه شیرین و بامزه است)
در زندگانی خصوصی، آدمی بسیار بخشنده بود. غیر از کمک‌های مالی، وسایل شخصی‌اش را نیز می‌بخشید. قلبی رئوف و مهربان داشت. بسیار احساساتی و حساس بود و خیلی زود تحت تأثیر قرار می‌گرفت. از مرگ دوستانش خیلی متأثر می‌شد؛ چنان‌چه وقتی مرگ صبا دوست نزدیکش را به وی اطلاع دادند، اشک در چشمانش جمع شد. معمولا بعد از اتمام هر شعر دوست داشت که اعضای خانواده دورش جمع شوند تا شعرش را بخواند. او هیچ کینه‌توز نبود. مادیات برایش هیچ ارزشی نداشت. معمولا غرق در افکار خود بود و با عالم خارج چندان کاری نداشت. در تهران و در موقعی که تنها بود، دوستی به نام آقای زاهدی داشت که بهترین مونس او بود و همین آقای زاهدی تعریف می‌کند «روزی سرزده وارد اتاق شهریار شدم و او را دیدم که با حالتی پریشان چشمانش را بسته و به حضرت علی (ع) متوسل شده است. تکانش دادم و پرسیدم این چه حال است که داری؟ و او بعد از چند نفس عمیق کشیدن با اظهار قدردانی گفت: تو مرا از غرق شدن نجات دادی. گفتم: انسان که توی اتاق خشک و بی‌آب غرق نمی‌شود. شهریار کاغذی به من داد که دیدم اشعاری سروده که جزو افسانه شب به نام سمفونی دریاست». بعدا خود بابا توضیح داد آن‌چنان دریا را در خیالم مجسم کرده بودم که احساس می‌کردم غرق می‌شوم. آری او موقع گفتن شعر، این‌چنین تحت تأثیر خیالش واقع می‌شد. به موسیقی آشنایی داشت و زمانی نیز سه‌تار می‌نواخت؛ ولی از وقتی به تبریز آمده بود، این کار را کنار گذاشته بود. دلخوشی‌اش بیش‌تر یاد یاران قدیم و لحظاتی بود که با آن‌ها داشته؛ چنان‌که خودش می‌گوید:
به پیری آن‌چه مرا مانده است، لذت یاد است / دلم به دولت یاد است، اگر دمی شاد است
پدرم بسیار پاکدل و ساده بود و اگر کسی به کمک نیاز داشت، تا آن‌جا که برایش مقدور بود، از کمک به او دریغ نداشت. موقع شعر خواندن، قیافه‌اش همراه با موضوعات شعری، تغییر می‌کرد و گاهی دیده می‌شد که در مواقع حساس شعری، اشک در چشمانش جمع می‌شود و بغض گلویش را می‌گیرد و شنونده را بسیار تحت تأثیر قرار می‌دهد. در موقع عصبانیت و موقعی که خلافی از بچه‌ها سر می‌زد، سعی می‌کرد حتی‌المقدور عصبانیتش را فرونشاند و یا اگر عصبانی می‌شد، به فاصله خیلی کم دوباره در قالب یک پدر مهربان درمی‌آمد و با محبت بیش از اندازه، جبران عصبانیتش را می‌کرد.»
پی‌نوشت: این مطلب از کتاب «از بهار تا شهریار» تألیف حسنعلی محمدی نقل شده است.


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >