سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

روز گفت و گوی تمدن ها

جمعه 86 شهریور 30 ساعت 2:41 صبح
بنام خدا
چرا «خشونت» مسأله مهم جهان ما است؟ و چگونه می توان در نظر و عمل دامنه های این خطر را محدود کرد؟ سخن من جستجویی برای پاسخ به این دو پرسش است:
اگر به رویه تاریخ بشر بنگریم، می توانیم آن را بستر سیر خشونت در گونه های مختلف آن و در ادوار گوناگون زندگی بشر بدانیم.
خشونت آشکارترین وجه حیات جمعی انسان است که در دوران ما صورتی وحشت انگیزتر و نفرت آورتر از گذشته یافته است.
دو جنگ جهانی، جنگهای مختلف منطقه¬ای، جنگ سرد و بروز و ظهور اَشکال دهشت¬آوری از تروریسم، مهمترین وقایعی بودند که زندگی انسانِ قرن بیستم را در شرق و غرب از خشونت بی نقاب پرکردند. خشونتی که با کمال تأسف در قرن جاری نیز به گونه هایی دیگر تداوم دارد.
انسان غربی وقتی به دوران «مدرن» پا نهاد، شاید می پنداشت که با پشت سر گذاشتن عهد اسطوره و متافیزیک، می تواند به مدد دانش و بینش علمی به همه ناکامیها، رنجها و اسارتهای خود پایان دهد و امیدوار باشد که بهشت موعود ادیان را نه در جهانی دیگر که در همین جهان مستقر سازد. اما این تصور به واقعیت نپیوست و دیری نپایید که خشونت در ابعادی وسیع تر فراگیر و جهان گستر شد. اختلاف شدید طبقاتی برآمده از متن نظامهای نوین سیاسی – اجتماعی – اقتصادی در درون و پدیده زشت استعمار در بیرونِ مرزهای ملی غرب بشر را در چنان کوره جهنمی گداخت که تصویر آن حتی در تراژیک ترین داستانهای مخلوق زبردست ترین نویسندگان نیز وجود نداشت.
در قرن نوزدهم از جمله در واکنش به وضع ناگوار بشر، ایدئولوژیهایی ظهور کردند که با وجود اشتراک در نگرانی از وضعیت جدید در ارائه تصویری مطلوب از زندگی تفاوت داشتند. مشهورترین آنها همان بود که توسط مارکس و همراهان و هم رأیان او عرضه شد. مارکس را می توان آسیب شناس جهان سرمایه داری دانست، هرچند که در درمان درد طبیب حاذقی نبود.
نسخه مورد نظر مارکس با تغییراتی به تناسب زمان و مکان در روسیه و چین مورد آزمایش قرار گرفت، اما حاصل آن پیدایش قطب بندی های جدیدی در صحنه جغرافیای سیاسی و جغرافیای راهبردی جهان بود که دوره تازه ای از تنش و دلهره را پدید آورد.
آنچه در ایدئولوژیهای نوآیین در برابر خشونت بی حساب مدعیان آزادی در درون و بیرون مرزهای جهان مدرن مورد توجه و حتی تقدیس قرار گرفت باز هم خشونت بود که به نام انقلاب سرنوشت دیگری را برای انسان به ستوه آمده از خشونت و محرومیت رقم زد.
مارکسیسم در عمل برخلاف پیش بینی بنیانگذاران آن در پیشرفته ترین جوامع صنعتی و بورژوازی محقَّق نشد، اما آنان را به خود آورد تا هوشیارانه بتوانند بخشی از عوامل نابودی خود را از میان بردارند و با اصلاح سیستم اقتصادی، سیاسی، حقوقی و حتی مدنی خود، دوام لیبرال-دموکراسی را تضمین کنند. در عین حال استثمار همچنان به صورتی تازه و عمدتاً با انتقال از عرصه روابط دوجانبه استثمارگر و استثمار شده در عرصه ملّی به عرصه نظام نوین بین الملل انتقال یافت. امری که رقیب تازة بورژوازی نیز به جای آزادسازی ملتها، در چنبره آن گرفتار شد و کشورهای پیرو را به مناطق تحت نفوذ استثماری- استعماری خود تبدیل کرد.
از سوی دیگر کشورهای تحت سلطه به سائقه آزادی خواهی که در فطرت بشر نهفته است و نیز تحت تأثیر ایدئولوژیهای مدرن نظیر ناسیونالیسم و سوسیالیسم به پاخاستند و قرن بیستم را به قرن مبارزات آزادی بخش مبدل کردند، اما آنچه در این میانه بیشتر قدر دید و بر صدر نشست باز هم خشونت بود.
با فرو نشستن طوفان جنگ جهانی دوم و ظهور دو قطب بزرگ میراث خوار استعمار قدیم، تاریخ بشر تجربه دوران پر دلهره جنگ سرد را آغاز کرد.
در این میان در بسیاری از کشورهای جهان جنبشهای گوناگونی شکل گرفت، اما در برابر تحقیری که از سوی استعمارگران و سلطه طلبان تحمل کرده بودند و نیز با مشاهده تاراج همه منابع مادی و معنوی و آزادی و استقلال خود، صدای مظلومیت آنها غالباً با خشونتی نفس گیر درآمیخت که احیاناً رنگ ایدئولوژی نیز می گرفت و گاه از دین نیز سوء استفاده می کرد دایره بسته خشونتِ دو جانبه به صورت سرکوب از یک سو و تروریسم از سوی دیگر، جهنم خشونت را بازهم سوزان تر کرد.
با فروپاشی اردوگاه شرق که می توانست پایان دوران جنگ سرد باشد، نایره این نبرد خاموش نشد. از آن پس به صراحت از سوی یکجانبه گرایان که مدعی رهبری جهان بودند، دوران جنگ های تازه ای در جهت جهانی کردن قدرت، سرمایه و منطق خاص آنان به راه افتاده، محرکه های این جنگ از تسلط بر منابع جدیدی از خشونت در پندار، گفتار و رفتار فرهنگی و سیاسی تأمین می شود و از سوی دیگر پیدایش اشکال دهشت آوری از خشونت و تروریسم به عنوان عکس العملی از این وضع لحظه به لحظه امنیت بشر را در شرق و غرب عالم بیش از پیش تهدید می کند و اینک ناامنی و خشونت وارد مرحله تازه ای شده است که به مراتب ویرانگرتر و نگران کننده تر از آن است که در گذشته تجربه شده است.
خشونت، صرف نظر از عوامل تاریخی، اقتصادی، سیاسی و روانی خود، حاصل نوعی منطق است که امروز بلند تر از هر زمان دیگر در اردوگاه همه خشونت طلبان با همه اختلافهای ایدئولوژیک و سیاسی شنیده می شود. منطقی که براساس آن جهان به دو اردوگاه «ما» و «دیگری» تقسیم می شود و اثبات ما در گرو نفی دیگری به حساب می آید و اعلام می شود که «هرکس با ما نیست، بر ما است» و این «ما» که دایره ای بسیار تنگ دارد، حق دارد که نسبت به آنکه او را غیر و دشمن می شمارد هر تصمیمی را اتخاذ کند یا او را تسلیم مطامع خود کند یا از میان بردارد. آنکه قدرت دارد همه قدرت را در این مسیر به کار می گیرد و آنکه قدرت ندارد می کوشد تا ابزار قدرت را به هر قیمتی به دست آورد و این منطق وحشتناک مخالف منطقی است که همه پیامبران خدا، همه ادیان بزرگ و همه مصلحان، منادی و معلم آن بوده اند.
از شگفتیهای تاریخ بشر اینکه خشونت طلبان حتی پیام محبت و صلح ادیان و فرهنگ ها را نیز در مسیر اهداف ویرانگر خود تحریف می کنند و اعمال زور و خشونت را رسالت الهی و انسانی خود تلقی می کنند و می کوشند تا افکار عمومی پیروان خود را به سوی این هدف هراس انگیز بسیج کنند. خشونت اکنون در دو سوی عالم، همه منابع نهفته در سنت و مدرنیته را در جهت تئوریزه کردن مسابقه قدرت به کار گرفته است، چگونه می توان این منابع و ابزارها را در سویة دیگر حیات بشر که صلح و عدالت و پیشرفت است به کار گرفت؟
به نظر می رسد آنچه امروز بر عهده همه خیرخواهان و صلح طلبان جهان است، تلاش برای تغییر گفتمان و تحول پاردایم های جهانی است. نه تنها برای رهایی همه بشریت در شرق و غرب از جهنم خشونت و جنگ و ترور باید کوشید، بلکه بیش و پیش از آن باید علم و دین را از سلطة سیاستمدارانِ قدرت طلبِ نابردبار آزاد ساخت و این دو را به قدرت معنوی برای مهار قدرتهای خشونت گرا مبدل ساخت.
انجام این مهم در جهان کنونی ناشدنی نیست، امروز گرچه خشونت و جنگ و ترور همه جا گیر شده است، ولی خوشبختانه شاهد ظهور نوعی احساس مشترک در همه جای دنیا هستیم. هیچگاه در تاریخ، چون امروز وحدت نظر نسبت به امور اساسی و عموم بشری وجود نداشته است. برخی از این مواردِ مورد اتفاق را می توان به سادگی فهرست کرد:
1- ناامنی مشکل بزرگ بشر امروز است.
2- امنیت امری جهانی و بشری است؛ اگر برای همه نباشد، هیچ جا نخواهد بود.
3- خشونت اگر مورد تقدیس قرار گیرد، ویرانگرتر خواهد بود.
4- عدالت، مطلوبِ گمشده انسانی است که تا پایدار و همه جا گیر نگردد، انتظار جهان امن، انتظاری بیهوده است.
5- حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود و آزادی در اِعمال این حق باید برای همگان به رسمیت شناخته شود.
بر این فهرست می توان موارد دیگری را هم افزود، اما برای نیل به همین مشترکات بین الاذهانی و بین الاجتماعی می توان به برنامه های عملی مشخصی در سطوح ملی و بین المللی دست یافت.
جهان برای نجات از وضعیت ناگوار کنونی در انتظار مبارزه نوینی است که قهرمانان آن دیندارانی هستند که به انسان و کرامت او احترام می گذارند و نیز روشنفکران و اندیشمندان و هنرمندانی که عزت و امنیت و پیشرفت را برای همه انسانها می خواهند.
میدان این مبارزه نیز افکار عمومی بشری است تا به منطق صلح، که بر پایه رواداری و اخلاق و معنویت بنا شده است آشنا شود و آن را به گفتمان غالب در همه جای جهان مبدل سازد. گمشده معنوی بشر انگیزه او را برای روی آوردن به منابع اصیل معنویت و اخلاق یعنی ادیان بزرگ الهی بیشتر کرده است، از یاد نبریم که همه دینهای بزرگ در اصول و معیارهای اساسی مشترک اند، هر چند در شرایع و آداب مختلف اند و این اختلاف نه تنها نباید منشاء ستیز گردد، که تنوع و اختلاف در این زمینه -اگر هدف مشترک گم نشود- می تواند موجب تکامل بیشتر جامعه بشری گردد. پروژه عقلانیت و معنویت را در جهان کنونی می توان و باید به طور همزمان پیش برد و اگر پیروان همه ادیان با صداقت و جدیت این دو را در مذاهب خود پی بگیرند، فرهنگ واحد معنوی و عقلانی دست یافتنی تر می شود. انسان ها تا بر روی زمین و در دامنه اند، با همدیگر فاصله دارند، اما وقتی به سوی قله واحد راه می افتند به هم نزدیک تر می شوند.
اگر ما در روند این تلاش جدید پیروز شویم، بزرگترین ابزار موفقیت خشونت طلبان، یعنی افکار عمومی را از آنان خواهیم گرفت و طبیعی است که در این مسیر مجامع بین المللی که با هدف صلح و امنیت و پیشرفت بشری پدید آمده اند و متأسفانه تحت تأثیر یا مرعوب قدرتهای بزرگ اند باید با همت جامعه بشری تغییر ساختار و کارکرد پیدا کنند.
گفت و گوی تمدن ها که من از آن به وفور و اصرار سخن گفته ام، کوششی در میانه همین راه است. این نظر در چنین فضایی پیشنهاد شد تا پارادایم جدیدی باشد برای جهانی که روز به روز به هم پیوسته تر و اجزاء آن به هم نزدیک تر و سرنوشت ساکنان آن در هم گره خورده تر می شود. پارادایمی در برابر پارادایم حاکم و جاری که زور و خشونت را تقدیس می کند و بر غیریت تأکید دارد و منافع و ارزشهای بخشهای خاصی از جامعه بشری را که احیاناً با منافع اکثریت جامعه بشری نیز تعارض و تضاد دارند، منافع و ارزشهای بشری می داند و برای تأمین آن به هر کاری از جمله به هر جنایتی دست می زند.
گفت و گوی تمدن ها افق جدیدی برای گشودگی دایره معنویت و عقلانیت در برابر زور و خشونت است، در این منطق گفت و گو می توان به ارزشهای عموم بشری بازگشت و به گستره «ما» وسعت داد.
گفت و گوی تمدن ها که به یاری خداوند از این پس در صورت نهادی غیردولتی، اما بین المللی تلاشهای جدیدی را سامان می دهد، می کوشد تا:
1- دیالکتیک میان فرهنگ ها و تمدن ها را به دیالوگ تبدیل کند، یعنی تأثیر و تأثر ناخودآگاه میان ادیان و فرهنگ ها و تمدن ها و بده بستانهای جدی میان آنها را به سطح تعامل و تبادل آگاهانه براساس احترام متقابل ارتقاء بخشد و فرهنگها و تمدن ها را به صورت آیینه هایی پیش روی پیروان هرکدام قرار دهد تا از یکدیگر بیاموزند و در جهت اهداف مشترک تشریک مساعی کنند.
2- با تکیه بر مشترکات فراوان جامعه بشری بخصوص اصول و موازین بنیادین ادیان بزرگ الهی به سوی هدف مشترک که صلح و امنیت جهانی در رأس آن است فراخواند.
3- عدالت را به عنوان رمز عبور از جهان نفرت و ستیز به جهان رواداری و محبت برگزیند.
4- آزادی برای همگان را هدیه بزرگ الهی بداند و همه جوامع را به استقرار نظامهای دموکراتیک که بارزترین مظهر حق حاکمیت بشر بر سرنوشت خویش است فراخواند.
5- در تبیین مسائل مبتلابه بشر و تدوین راه حل های مناسب برای رفع آلام اجتماعی گام نهد و از همه ظرفیتهای ملی، منطقه ای و بین المللی بهره گیرد.
6- در ارتباط تعریف شده و مدون با سازمانهای مؤثر بین المللی نظیر سازمان ملل متحد، سازمان یونسکو، سازمان کنفرانس اسلامی و حتی اتحادیه های گوناگونی که بحمد الله در شرق و غرب پاگرفته یا در حال پاگرفتن هستند تصمیمات روشنگرانه خود را ضمانت اجرای محکم تری ببخشد.
7- با ارتباط با همه سازمانها و مؤسساتی که برای صلح، امنیت، حقوق انسان و محیط زیست و مبارزه با فقر و جهل و تحقیر ملتها تلاش می کنند و ایجاد هماهنگی میان آنها، حرکتی کارساز را از متن جوامع و با تکیه بر نیروهای مردمی آغاز کند تا قله های قدرت و سیاست را که حکومتهای توسعه طلب و یک¬جانبه¬گرا یا خودکامه و نیز جنبشها و حرکت های تقدیس کننده خشونت هستند، در برابر اراده مردم خاضع سازد.
این آغازی دیگر در جهانی آزرده از «خشونت» اما در جستجوی «مدارا» است. سرآغازی برای به متن آمدن صداهای حاشیه است. می توانیم در جهان کنونی، صدای عقلانیت و معنویت را نیز بشنویم.
پس به آن تکیه کنیم و گامی در گفت و گو فراپیش نهیم...دکترسیدمحمدخاتمی

نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]