چندی پیش، استاد گرامی جناب آقای دکتر رضا داوری اردکانی، مقالهای با نام «توهم توسعه علمى از طریق مقالات ISI » منتشر کرد. وی میگوید: این مقاله حاوی نکات ارزندهای است و خواندن آن را به دانشپژوهان کشور توصیه میکنم. هر چند من با کلیت این مقاله موافقم و این مقاله را از سر دلسوزی و خیراندیشی میدانم، از آنجا که ممکن است بخشهایی از آن، از جمله عنوان آن، مورد سوءاستفاده کسانی قرار گیرد که نه تنها در عرصه پژوهش بلکه در زمینه آموزش دانشگاهی نیز حرفی برای گفتن نداشتهاند، قرار گیرد، بر خود فرض دانستم دیدگاههایم را به عنوان عضو کوچکی از جامعه بزرگ دانشگاهی ایران درباره سخنان دکتر داوری مطرح کنم، خاصه این که ایشان خواستار باز شدن باب گفتوگو در این زمینه شدهاند.
نخست این که توسعه علمی کشور، نه تنها توهم نیست، بلکه واقعیتی انکارناپذیر است. فرآیند پژوهش در مرزهای دانش، علاوه بر رشد تعداد مقالات علمی کشور، پیامدهای بسیار با ارزشتری به همراه داشته که متأسفانه، از دید بسیاری از صاحبنظران از جمله استاد داوری اردکانی مغفول مانده است. در این سالها، میبینیم نسل جدیدی از پژوهشگران کشور تربیت شدهاند که علاوه بر آشنایی به روش تحقیق در مرزهای دانش، نگاهی جدی به حل مسائل و موضوعات مورد نیاز کشور دارند و در این زمینه به موفقیتهای بزرگی نیز دست یافتهاند. پیشرفتهای اخیر علمی ایران در زمینههای پزشکی، صنایع دفاعی و هستهای، از جمله بارزترین این دستاوردهای علمی است که بیشتر توسط جوانانی که اتفاقا بیشترشان تحصیل کرده ایران هستند، حاصل شده است.
از سوی دیگر، در این سالها به موازات افزایش تولید مقالات علمی، گفتمان علمی که قرنها در این مملکت غریب و دور افتاده بود، به عنوان یکی از گفتمانهای رایج مسئولان کشور تبدیل شده است، تا جایی که اگر تأکید و حمایت فراوان مقام رهبری از مقوله تولید علم، یقینا در کم سابقه است. و همچنین انجمنهای علمی در دانشگاهها، جایگاه خود را بازمییابند و بنیادهای علمی جدیدی در کشور پاگرفته و بنیادهای قدیمی نیز قوام بیشتر یافتهاند. به عبارت بهتر، امروز غربت و غریبی علم و علما در جامعه نسبت به ده سال پیش بسیار کمتر شده است.
دوم آن که درست است ISI سیستم فهرستنویسی مقالات علمی است و اشکالاتی نیز بر آن وارد است، اما به هر حال، آیینهای است که میتواند گوشههای از فعالیتهای علمی یک شخص، دانشگاه و یا کشور را بازنمایاند. این آینه تمامنما نیست، اما میتوان اطلاعات زیاد و ارزشمندی را از آن، در زمان بسیار کمی استخراج کرد؛ برای مثال، یک مقاله که زیاد به آن استناد شده (البته اگر خود استنادی نباشد که متأسفانه در کشور ما به واسطه تب دانشمند شدن شیوع عجیبی پیدا کرده است) نشان دهنده این است که افراد بسیاری به آن مراجعه و از آن استفاده کرده یا آن را مورد ارزیابی و آزمون قرار دادهاند.
بنابراین، آیا این امر نمیتواند اعتبار نسبی این مقاله را نزد دانشگران آن شاخه علمی نشان دهد؟ آیا مکاتب علمشناسی فلسفی معاصر (کوهنی و پوپری) تأییدکننده اعتبار چنین مقالهای نیست؟ با استفاده از موتورهای جستجوی علمی مانند Web of Science به راحتی میتوان در عرض کمتر از یک ساعت، همه مقالات ISI یک فرد را مورد کنکاش قرار داد، اما ما تنها به تعداد مقاله بسنده کردهایم. همان گونه که در دوران دانشآموزی نمره انشایمان به تعداد سطرهای آن وابسته بود، اکنون نیز استادانمان را به تعداد مقاله ISI میسنجیم. اگر کمی به خود زحمت دهیم و رودربایستی را کنار بگذاریم و از فلان همکارمان بپرسیم که همکار گرامی، شما که در یک سال، شصت مقاله چاپ شده در مجلات مورد تأیید ISI داشتهاید؛ پاسخ دهید که چه تعداد استناد به این مقالات شده و تعداد استنادهای کاربردی به این مقالات چقدر است؟ (منظور من از استناد کاربردی این است که اگر من شیمیدان ادعای ابداع روشی کارا و جدید را دارم، پژوهشگران دیگری در دورترین نقاط دنیا از این روش ابداعی من استفاده کرده و در مقاله خود به آن استناد کنند). ما دانشگاهیان باید انتقاد خالصانه درون سازمانی را از خود آغاز کنیم و به جای هورا کشیدن و شبه قهرمان علمی ساختن، به طرح پرسشهای اساسیتر بپردازیم.
خلاصه کنم این بند را که ISI بدون علم هیچ است و نمیتواند به علم اعتبار دهد و یارای آن را ندارد که بر آفتاب علم سایه افکند، اما میتواند میزانی از اعتبار مقالات علمی را از دید صاحبنظران آن علم نشان دهد.
سوم این که آقای دکتر نوشتهاند آیا این علم است که به مجله اعتبار میدهد؟ این سخنی کاملا درست است، اما زمانی که یک مجله علمی رشد یافت و قوام پیدا کرد، رابطه دوطرفهای بین علم و مجله ایجاد میشود که در آن هر یک زمینهساز تقویت دیگری میشوند. هرچه تعداد افراد بیشتری به یک مجله مراجعه و به آن استناد کنند، ضریب تأثیر آن مجله افزایش مییابد و به موازات افزایش ضریب تأثیرش، روند ارزیابی مقالات آن سختتر میشود و مقالات پذیرفته شده از نظر علمی پربارتر خواهند شد. مثالی که در این باره میتوان زد، مجلات نیچر و ساینس هستند که بیشتر مقالاتی که در آنها به چاپ میرسد، در آینده به سرمشق گروه بسیاری از پژوهشگران آن رشته، تبدیل و یا به گشودن دریچهای نو در علم منجر میشود.
گفتنی است که ضریب تأثیر بالا همیشه مبین کیفیت بالای یک مجله نیست، اما معمولا مجلاتی که ضریب تأثیر بالاتر دارند، غنای علمی بیشتر دارند.
و چهارم آن که نوشتن مقاله به زبان علمی دنیا و فرستادن آن به مجلات خارجی را نوعی فرار مغزها دانستهاند. من در اینجا میخواهم بپرسم، آیا علم باید آزمونپذیر باشد یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است، شرایط و لوازم آن چیست؟ آیا نباید این مقاله به زبانی نوشته شود که همه صاحبنظران آن علم بتوانند آن را ارزیابی و کم و کاستهای آن را گوشزد کنند؟ آیا ما در همه زمینههای علمی علوم پایه و فنی و مهندسی به آن درجه از توانایی رسیدهایم که بینیاز از ارزیابی دیگر دانشمندان جهان باشیم؟ آیا معنای چنین سخنی، خودکشی علمی نیست؟ پیشنهاد راهاندازی مجلات علمی به زبان علمی دنیا، پیشنهاد بسیار خوبی است و تجربه موفق انجمن شیمی ایران در این زمینه، میتواند سرمشق دیگر انجمنهای علمی قرار گیرد و در نخستین گام، میتوان نشریات علمی، پژوهشی که در دانشگاههای گوناگون منتشر میشود را به صورت دو زبانه و الکترونیک منتشر کرد. لازم به یادآوری است که مجله انجمن شیمی ایران که از یک هیأت تحریریه بسیار قوی داخلی و خارجی برخوردار است و به زبان انگلیسی منتشر میشود، به رغم سابقه بسیار کم، هماکنون ضریب تأثیرش، از بسیاری از مجلات شیمی با سابقه کشورهای اروپایی و آسیایی بیشتر شده است.
و پنجم این است که من نیز از طرفداران نظریه هر استاد ایرانی، هر سال یک مقاله بودهام و بر این باورم که استادی دانشگاه، تنها تدریس از روی جزوههای بعضا باستانی نیست، بلکه استادان دانشگاه باید بتوانند سالی یک مقاله به هر زبانی و در هر مجله، روزنامه یا وب سایتی منتشر کنند تا جامعه علمی و مردم عادی با افکارشان بیشتر آشنا شوند و فرهنگ علمی به یک هنجار رایج در جامعه تبدیل شود. اگر تعداد استادانی که در مجلات ISI مقاله چاپ میکنند، با توجه با تعداد مقالات سالانه کشور، حدود سه هزار نفر باشند، کسانی که در مجلات علمی، پژوهشی مقاله چاپ میکنند، دو برابر این تعداد باشند، چهار هزار نفر هم به ارایه طرحهای پژوهشی بپردازند (البته بیشتر این افراد در گروه نخست یا دوم نیز قرار میگیرند) و در خوشبینانهترین حالت، دو هزار نفر هم در مطبوعات عادی یا الکترونیکی به ارایه دیدگاههایشان بپردازند، به زحمت تعداد پژوهشگران دانشگاهی که نتیجه فعالیت خود را منتشر میکنند، به پانزده هزار نفر خواهد رسید. حال آن که این تعداد، بسیار کمتر از همه کسانی است که در کسوت استادی دانشگاههای کشور هستند. متأسفانه در این سالها، نوک پیکان منتقدان، متوجه گروهی بود که علاوه بر فعالیت آموزشی، به مقوله پژوهش در مرزهای دانش هم نیم نگاهی داشتهاند و کسانی که به فعالیت آموزشی صرف اشتغال داشتهاند، نه تنها از تیررس هر انتقادی به دور بودهاند، بلکه به واسطه آییننامههای دانشگاهی که بیشتر بر سابقه کار (نه چگونگی و کیفیت کار) تأکید میکند، چه بسا از امکانات مزایای بیشتری نیز بهرهمند بودهاند و این ظلم دو چندانی است که بر فعالان عرصه پژوهش کشور میرود.
کلام آخر این که آموزش بدون پژوهش ابتر است و با ترجمه و خواندن دانش دیگران، دانشمند شدن وجاهت ندارد. نتیجه پژوهشی که مورد داوری و ارزیابی قرار نگیرد، تفاوتش با سحر و جادو مشخص نمیشود و ارزیابی درست، زمانی است که همه صاحبنظران آن شاخه از علم، بتوانند آن را بخوانند، داوری کنند و مورد استفاده قرار دهند. درست است که تکلیف کردن در عرصه علم، نکوهیده است و شأن علم و پژوهش علمی بالاتر از آن است که تنها در خدمت ارتقای استادان باشد، اما بدون معیار و سنگ محک هم نمیتوان سره را از ناسره تشخیص داد. ISI یکی از این معیارهاست، البته به معیارهای دیگر هم نیازمندیم، ولی تا زمانی که معیارهای نو معرفی نشوند، مخدوش نشان دادن معیارهای کنونی، نه تنها کار زیبایی نیست، بلکه به سود کسانی است که در آب گل آلود مهارت ماهیگیریشان بهتر است.
کلامم را با سخن حافظ شیراز به پایان میبرم و امیدوارم مسائلی که بیپرده گفته شد، موجب تکدر خاطر استاد داوری و دیگر همکارانم نشود.
نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار
عشوهای فرمای تا طبع سخن موزون کنم
-----------------------
پینوشت:(1) اکبر حیدری، ISI و معضل تحقیقات در کشور، سایت کرسی، www. korsi.ir
نوشته شده توسط :
علی
نظرات ديگران [ نظر]