: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
محمد البرادعی، رئیس آژانس بینالمللی انرژی هستهای، در دو هفته اخیر، دو بار تأکید کرد که تا پایان سال 2007 ایران این فرصت را دارد تا ابهامات موجود در پرونده هستهای را برطرف کند.
وی در همین اظهارات، تأکید کرده است: این آخرین فرصت ایران برای حل موضوع با آژانس و به دنبال آن با غرب است. البرادعی در هر دو اظهارات خود خاطرنشان کرده است که حل مسائل باقی مانده با ایران، باید در چهارچوب دیپلماتیک و گفتوگو انجام شود و همه را از هرگونه تلاش برای کشاندن موضوع به برخورد نظامی بر حذر داشته است.
وی همچنین ادامه داد: مرز حل مشکلات در جایی است که جز رفتار مسالمتآمیز، راهی برای آن نیست و نباید بر طبل برخورد نظامی با ایران کوبید. این در حالی است که این مواضع البرادعی، با واکنش هایی در آمریکا نیز روبهرو شده و آنها تأکید کردهاند که همچنان به دنبال راهحل دیپلماتیک هستند و بر طبل برخورد نظامی با ایران نکوبیدهاند.
باید گفت البرادعی، یکی از شخصیتهایی است که با بسیاری از عناصر تصمیمگیرنده اروپایی و آمریکایی ارتباط نزدیک دارد. از طرفی، وی با نمایندگان این کشورها در آژانس و شورای حکام در تماس بوده و به خوبی از دیدگاههای آنان که ما از آنها با عنوان نظرات پنهانی یاد میکنیم، و نیز از میزان صداقت طرفهای غربی در برابر ایران، آگاه است و احتمالا برای همین است که همیشه تأکید میکند: راهکار مشکلات با ایران تنها راهکار دیپلماتیک است و نه توسل به زور.
او پیشتر تجربه عینی و بسیار تأثیرگذاری نیز در قبال عراق داشته است؛ آنگاه که آمریکا با عنوان «نابودی سلاحهای کشتار جمعی»، بانگ حمله به عراق را سر داد و تا مرز سقوط دولت صدام حسین پیش رفت. این در حالی بود که آژانس بینالمللی انرژی هستهای، هیچ گاه مواضع آمریکا درباره سلاحهای کشتارجمعی را، آن هم از نوعی که آمریکاییها مدعی آن بودند، در عراق تأیید نکرد.
وی هماکنون به رغم همه دشواریهایی که در اعلام مسائل پشت پرده غربیها دارد، در چند ماه اخیر، همواره از لزوم راهکارهای دیپلماتیک در برابر ایران و توسل به گفتوگو و نیز چندین بار نیز آشکارا از احتمال حمله نظامی به ایران یا بمباران مناطق استراتژیک این کشور سخن گفته و در همان زمان به شدت آن را رد کرده و همچنین همه را از توسل به چنین راهکاری از سوی آمریکا، بر حذر داشته است.
با این حال دست کم میتوان گفت، این مواضع و اظهارات اخیر البرادعی، حکایت از آن دارد که وی به خوبی پی برده است که طرف مشخص (آمریکا)، رویکردی دیگر در برابر ایران دارد و قصد توجه به مواضع رسمی آژانس بینالمللی انرژی هستهای را ندارد. به بیانی دیگر، او میداند که آمریکا تنها ساز خود را میزند و در صدد است تا از بیانیهها و گزارشهای آژانس به صورت ابزاری علیه ایران استفاده کند و هدف دیگری ندارد.
شاید همین امر باعث شده است که رسانههای گروهی آمریکایی ـ صهیونیستی، حملاتی را متوجه وی کنند و به تعبیری اعلام نمایند که البرادعی، «پای خود را از گلیمش جلوتر گذاشته است»، با آن که وی تأکید کرده که این مرحله از گفتوگوهای ایران و آژانس، آخرین فرصت تهران است که به نظر میرسد این موضع البرادعی، خود جای تأمل بسیار دارد!
در این داستان، نگاه البرادعی میتواند یکی از نشانههای بارز گرایش آمریکا به راهکارهای نظامی در برابر ایران باشد، حال آن که رسانههای آمریکایی و دستگاههای موازی دولت آمریکا نیز با راه انداختن دو دادگاه مشکوک و فرمایشی، بار دیگر در تلاش برآمدهاند تا ایران را در صف مقدم کشورهای حامی تروریسم در منطقه معرفی کنند. آنچه در یک هفته اخیر درباره دو دادگاه در واشنگتن و کالیفرنیای آمریکا به روی صحنه آمد، از باب احکام قضایی آن فاقد ارزش است؛ البته اگر در آن سوی موضوع به جنگ روانی آن و تبلیغات وسیع علیه ایران در افکار عمومی آمریکا توجه شود.
عکس یادبودی که خانوادههای قربانیان انفجار مقر نیروهای اشغالگر آمریکایی در بیروت که پس از اعلام نتیجه دادگاه کالیفرنیا در یک صف طولانی و در حالی که برخی از آنان اشک میریختند، گرفتند، بیش از پیش، نشان میداد که جو تبلیغاتی این دادگاه به عنوان یک حربه تبلیغاتی در آمریکا، بیش از هر موضوع دیگری اهمیت دارد. آنان در کنار هم جمع شده بودند و با یادآوری انفجار هواپیمای مشهور در قضیه لاکربی، تلاش کردند تا ایران را مسئول انفجار مقر آمریکاییها قلمداد کنند و به همان شکل به داستان پرداختند که در انفجار لاکربی رخ داده بود. همچنین در کنار این خانوادهها، همه دوربینهای تلویزیونی و رسانههای آمریکایی حضور پیدا کرده بودند تا از این دادگاه، یک پرونده بزرگ جنجالی تبلیغاتی علیه ایران بسازند. در این دو دادگاه، ایران یک بار به 5 / 12 میلیون دلار و بار دیگر به پرداخت 65 / 2 میلیارد دلار محکوم شد که اولی مربوط به انفجاری در بیتالمقدس و دومی مربوط به انفجار مقر نیروهای واکنش سریع آمریکا در بیروت در سال 1983 بود.
ناگفته پیداست این دو دادگاه از پایه فاقد مشروعیت است و بسیاری از حقوقدان های دنیا بر این امر صحه میگذارند، به ویژه آنکه انفجار مقر نیروهای آمریکایی در بیروت، زمانی انجام شده بود که آمریکا رسما در حمایت از ارتش اسرائیل و به عنوان یک نیروی اشغالگر در بیروت استقرار یافته بود؛ همان حالتی که اکنون در عراق هست.
اما آنچه در این احکام مهم است، جو تبلیغاتی بسیار سنگینی است که علیه نظام جمهوری اسلامی ایران در سالگرد عملیات 11 سپتامبر پدید آوردهاند تا به این وسیله ایران را آنچنان که جورج بوش معتقد است، منشأ اصلی شر در جهان توصیف کنند؛ این در کنار تبلیغات فزایندهای است که ایران را در تلاش برای دست یافتن به سلاح اتمی معرفی میکنند.
هم زمان با این جنجال، نواری از اسامه بن لادن پس از سه سال سکوت پخش میشود که به زعم آمریکاییها، نشان میدهد سازمان القاعده، بار دیگر در صدد حملاتی به مناطق پر جمعیت آمریکاست؛ آن هم بدون هر گونه تفسیری روشن که در یک چنین فضایی، سخن از مقصر قلمداد کردن ایران در حادثه انفجار بیتالمقدس و مقر نیروهای ارتش آمریکا در بیروت، چه معنایی میتواند داشته باشد و همه به خوبی گویای آن است که بر خلاف برخی تصورات، این داستان نه تنها یک رویداد قضایی صرف نیست که یک برنامه از پیش تنظیم شده در سالگرد حملات 11 سپتامبر علیه ایران است.
همه اینها در حالی است که آمریکاییها در سناریو عراق هم با ایران در حال گفتوگو و هم در حال حملات تبلیغاتی وسیعند که بنا بر آن، ایران مسئول مسائل حاد امنیتی عراق معرفی میشود. باید گفت، بین آنچه جریان دارد و آنچه از سوی آمریکاییها دنبال میشود، اختلاف بسیار بزرگی هست. این فاصله بزرگ، همان عمقی است که نشاندهنده افکار و راهکارهای دولتمردان آمریکاست که تا حد فریب افکار عمومی حتی متحدانش نیز پیش میرود.
آنچه البرادعی عنوان میکند، با آنچه در آمریکا و مغز رهبران کاخ سفید میگذرد، همخوانی دارد. از همین رو، باید در این اوضاع با حفظ احتمالات جنگ روانی، نگاهی واقعگرایانه به تحولات منطقه و تغییر مواضع در پرونده هستهای داشت.
نوشته شده توسط : علی