: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
پس از یازدهم سپتامبر تاکنون، جهان به لحاظ روابط بینالملل و همین طور تغییر در گفتمان مسلط قدرتهای بزرگ وارد مرحله جدیدی شد. هرچند این عملیات تروریستی در خاک ایالات متحده و در قلب نیویورک رخ داد، بدون شک، ثأثیرات آن خارج از مرزهای این کشور، بیش از داخل آمریکا بود. این حادثه به گونهای رخ داد که در همان آغاز، تحلیلهای گوناگونی از آن استخراج شد. سازمانهای رسمی و دولتی، انجمنهای مدافع حقوق بشر و دمکراسی، بسیاری از شخصیتهای فرهنگی و البته مقامات ارشد وقت دولت جمهوری اسلامی ایران در ساعات اولیه، این اقدام را عملی غیراخلاقی و غیرانسانی قلمداد و آن را محکوم کردند. به نظر میرسد بازخوانی و بررسی تاریخی این حادثه منحصر به فرد با گستردهترین شبکههای هماهنگ تروریستی، دارای حواشی زیادی است، اما غرض توجه ظریفتر نسبت به پیامدهای یازدهم سپتامبر برای دولت شبهنظامی ایالات متحده است. این نوشته هرگز به دنبال ارایه تحلیلی مبنی در دست داشتن رسمی دولت آمریکا در این حادثه و همین طور در پی یافتن سر نخی از افرادی که این جنایات را مرتکب شدند، نیست، اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، واقعیت نشان میدهد که یازدهم سپتامبر برکات فراوانی برای ایالات متحده به همراه داشت.
پس از گذشت چندین سال از این حادثه، آشکار شد که راه سیاستهای همیشگی دولت آمریکا تغییر جهت معناداری به خود گرفته است. این تغییر آشکارا خود را در میزان حجم بودجههای نظامی وتقویت بودجههای محرمانه، ایجاد ردیفهای ساختگی بودجه در پوششی با نامهای گوناگون همچون «تأمین امنیت در جامعه آمریکا» و اصطلاحا «مبارزه با تروریسم»، «تغییر در مالیاتهای کشوری»، «سانسور بیسابقه رسانهای در داخل آمریکا»، «تقویت سیستمهای امنیتی در فضای زندگی روزمره (شنود مکالمات»، «انگشتنگاری از اتباع آمریکایی و غیرآمریکایی. . .»، «اخراج صدها مسلمان فعال در حوزههای علمی و پژوهشی این کشور» به جرم همکاری با تروریستها و موارد دیگر از این دست به عنوان تغییرات جدی و قابلتوجه در قالب سیاستهای داخلی این کشور به شمار میرود که این روند حتی تا به امروز ادامه دارد.
بررسی جزییات این موارد، گستردگی خاص خود را دارد و هر مورد میتواند با بحثی عمیق و کارشناسی در پس این حادثه کالبد شکافی شود. آنچه در این نوشته به عنوان موضوع شاخص مورد مداقه قرار میگیرد، نگرشی کوتاه به تحول و تغییر در مفهومی بازمیگردد که تا به امروز با کشمکش و بحران در معنا روبهرو بوده و همواره محور گفتمان سیاسی کشورهای غربی و به ویژه ایالات متحده به شمار میآمده است.
یازدهم سپتامبر، زمینهساز نگاهی نو و تعریفی جدید از مفهوم تروریسم در دنیا شد. «تروریسم»، اصطلاحی است که از زمان به کارگیری آن در جریان یک کنفرانس حقوقی در بروکسل در سال 1930 با ابهام گستردهای روبهرو بوده و این موضوع سبب گرایش همگان به اخذ برداشتهای گوناگون و تعاریف گزینشی شده است. شاید در نگاه نخست، رسیدن به درک مشترک برای افکار عمومی دنیا نسبت به فهم این پدیده کار مشکلی نباشد، اما تجربیات تاریخی، نشان میدهد که جنایات قدرتهای بزرگ در برخی از بخشهای جهان، سبب ابهام بیشتر در این مفهوم شده است. نمونه تاریخی این مورد به بیش از نیم قرن اشغال فلسطین توسط رژیم اسرائیل بازمیگردد که از نظر بسیاری از قدرتها مصداق تروریسم به شمار نمیآید. این تنها یک مورد شناخته شده و نسبتا شاخص از اختلافنظر در باب مفهوم تروریسم است.
هرچند به مصادیق تروریسم در روزهای نخست پس از یازدهم سپتامبر اشارهای نمیشد و صرفا مسئولیت این حادثه به گونهای کلی بر گردن افرادی با نام تروریست انداخته میشد که هویتی کاملا ناشناخته داشتند، اما مدتی بعد به صورت کاملا رسمی رئیسجمهور ایالات متحده مأموریت ویژه دولت تازه به قدرت رسیده خود را مبارزه با تروریسم اعلام کرد؛ تروریسمی که همانند یک بمب دستساز در دستان سازنده آن منفجر شد. تروریسم به عنوان هدفی کلی که اساسا معلوم نبود تروریستها چه کسانی هستند و اهدافشان از انجام عملیات تروریستی چیست و تنها این گونه مطرح شد که این بار آمریکا قربانی بنیادگرایی و تروریسم اسلامی شد و مردم آمریکا، باید خود را برای تجربهای نوین در تاریخ این کشور آماده سازند. بوش صرفا با تکیه بر مفهومی کلی، بهانهای برای نظامیگری خود در آن سوی مرزها را فراهم کرد و به شکلی کاملا غیررسمی از یازدهم سپتامبر استقبال پرشوری به عمل آورد. اکنون سالها میگذرد و جنگ با تروریسم دستساز آمریکا در منطقه خاورمیانه پایان نیافته است. تجاوز به حقوق ملت افغانستان و عراق و اشغال این دو کشور و غارت منابع اقتصادی و البته پیچیده ساختن اوضاع در منطقه و دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه و همین طور مأموریتسازی برای پرورش و توسعه خاصی از دمکراسی در جهان اصطلاحا دستاورد مبارزه با تروریسم به شمار میآید. امروز با قاطعیت هر چه تمامتر میتوان اذعان نمود که تروریسم واقعی و همیشه فعال در منطقه، اعم از طالبان و القاعده و برخی گروههای مستقر در پاکستان، مصر، سعودی و برخی دیگر از کشورهای منطقه قدرتمندتر و سازماندهی شدهتر از گذشته به حیات خود ادامه میدهند.
هرچند در ظاهر آمریکا نتوانسته است در مبارزه با تروریسم موفق باشد، نکته حساستر این است که از همان آغاز، عملا بحث مبارزه با تروریسم از دستور کار خارج شده است و آمریکا در اصل به دنبال تفرقهافکنی و تروریستپروری در منطقه بوده است و به همین جهت نیاز به حضور در منطقه داشته و این امکان فراهم نمیآمده، مگر با طرح شعار «جنگ تمام عیار با تروریسم» و اینکه امروز ایالات متحده به اهداف شوم خود در خاورمیانه دست یافته است. تصویری که امروز پس از شش سال از گذشت یازدهم سپتامبر در سیمای جهان میبینیم، چیزی جز تقویت افراطگرایی، نظامیگری و تروریسم بینالمللی و رسمی نیست. در این مدت تلاشهای فراوان نظامی و روانی گوناگونی به نام مبارزه با تروریسم صورت گرفت و آمریکاییها به خوبی دریافتند که حضورشان در منطقه، منوط به حضور تروریستها در خاورمیانه است و اینکه چه سودهای کلان اقتصادی به واسطه حضور آنان در منطقه عایدشان میشود.
یازدهم سپتامبر هرچند حادثهای تروریستی به شمار میآید و همین طور خسارات سنگینی را بر بدنه اقتصادی آمریکا وارد کرد، اما سبب لشگرکشی بیسابقه آمریکا به خارج از مرزهای این کشور شد و زمینهای تاریخی برای حضور همیشگی و ایجاد پایگاههای دایمی نظامی در منطقه فراهم آورد. بسیاری از ناظران سیاسی غربی مدافع این نظریه هستند که هیچ شعاری مانند مبارزه با تروریسم نمیتواند به حضور آمریکا در منطقه کمک کند. این دور تسلسل بین حضور ایالات متحده و تروریستها در خاورمیانه از بین نمیرود، مگر با بیداری ملتهای منطقه و خارج ساختن کنترل سیاسی از دست مسئولان سیاسی این کشورها که البته این مسئله خود را در جریان جنگ کوتاه حزبالله و اسرائیل به خوبی نشان داد و مدتی است که جنبشهای مردمی رونق خاصی به خود گرفته است، اما بخش دیگری از برکات یازده سپتامبر معطوف به سیاستهای آمریکا در داخل این کشور و همین طور در کشورهای اروپایی است.
مسلما ایالات متحده نمیتواند با همان ابزاری که در خاورمیانه به کار میگیرد، در جامعه اروپایی و آمریکایی نفوذ کند. بزرگترین رسالت آمریکا در این سالها، تحول در معنای تروریسم و پیوند بیسابقه آن با رشد اسلامگرایی در غرب بوده است و در این راه ابزارهای مدرنی را برای تقویت و رشد نگاههای ضداسلامی به کار گرفته است. به نظر میرسد فعالیت در این حوزه بسیار پرهزینهتر و مشکلتر از سیاستهای نظامی این کشور در خاورمیانه باشد. در سالهای اخیر، همه تلاش غربیها و دولتمردان آمریکایی این بوده است که هر گونه کارشکنی، خرابکاری و ناامنی را به نقطهای سوق دهند که نامش اسلامگرایی و تروریسم است و این بزرگترین برکت معنوی یازدهم سپتامبر برای بسترسازی افکار عمومی جهان مبنی بر القا و تفهیم دروغی بزرگ در رابطه با ذات و جوهره تروریستی و رعبآور اسلام است. آنچه در پایان میتوانیم از آن به عنوان برکات یازده سپتامبر یاد کنیم، تمرکز بر چند محور زیر است.
ــ زمینهای مناسب برای تقویت حضور آمریکا در منطقه
ــ سرپوش گذاشتن بر جنایات اسرائیل در اراضی اشغالی
ــ هجوم بیسابقه به مفهوم هویت اسلامی در غرب
ــ تبلیغات گسترده فرهنگی ضد ارزشهای جامعه مسلمین (انتشار کاریکاتورهای موهن)
ــ اتصال مفهوم تروریسم به اسلام و ارتباط تاریخی این دو با هم (اشاره بوش به حوادث جنگهای صلیبی)
ــ دخالت رسمی در امور داخلی کشورهای منطقه نظیر لبنان، عراق، افغانستان و...
ــ نقض آشکار حقوق بشر در پوشش مبارزه با تروریسم (جنایات آمریکا در گوانتانامو و ابوغریب)
ــ غارت منابع اقتصادی و نفتی عراق
ــ تقویت و توسعه پایگاههای نظامی در منطقه و آسیای میانه با اهداف چند منظوره (حضور نزدیک در کنار روسیه به عنوان رقیب تاریخی آمریکا و پشتیبانی نظامی از اسرائیل و نیز حفاظت از نیروهای آمریکایی مستقر در منطقه).
این موارد، اختصاری از عمده فعالیتهای دولت بوش پس از حوادث یازدهم سپتامبر بود که تا به امروز هیچ نشانی از نابودی تروریسم در آن مشهود نیست، چرا که هم طالبان فعال است و هم القاعده به تهدیدهای خود ادامه میدهد.
نوشته شده توسط : علی