مروری کوتاه بر نقش دستگاههای اطلاعاتی شکل گیری اطلاعات قدمتی به طول تاریخ دارد. شکی نیست که از دیرباز و در زمان های قدیم در کشورهای خاور نزدیک و یونان باستان همواره برخی از کارها از چشم عامه مردم توسط حاکمان وقت پنهان می مانده و گروهی نیز عامل این حرکت می شدند که اصطلاحاً »چشم شاهان« لقب داشتند. به عبارتی هر حکومت و هر کشوری دستگاه اطلاعاتی مورد علاقه خود را می سازد.
امریکائیان سازمان میلیارد دلاری رایانه ای خود را دارند و انگلیسی ها از فن آوری آنان کپی برداری می کنند. روس ها در تشریفات اداری دستگاه اطلاعاتی خود، بیش از پیش گرفتار تشریفات اداری اند. فرانسوی ها آنقدر واقع گرا هستند که حتی فعالیت های غیر قانونی خود را فاش می کنند و بالاخره نوبت به موساد می رسد که کوچکترین و غیر اخلاقی ترین و درعین حال کارآمدترین سازمان یا دستگاه اطلاعاتی است.3
اصولاً استقلال و ثبات هر کشور و حکومتی به مقیاس وسیعی به میزان کیفیت، کمیت و فعالیت این سازمان ها بستگی دارد. یک دستگاه اطلاعاتی به همان اندازه که می تواند در تحکیم موقعیت یک کشور و ثبات سیاسی و اجتماعی آن ایفای نقش کند و عامل بقا و دوام آن در تمامی زمینه ها شود، به همان اندازه نیز می تواند وسیله مناسبی برای نابود ساختن یک نظام سیاسی و سرنگون ساختن یک حکومت و گسستگی شیرازه یک کشور گردد.
در این میان، کشور ایران نیز از سهم حضور دستگاه اطلاعاتی بی نصیب نبوده و در خور زمان و مکان، حکومت وقت اقدام به تشکیل سازمان هایی از این دست نموده است.
دستگاه های اطلاعاتی رژیم پهلوی و ساخت زندان
در زمان سلطنت رضاخان دستگاه اطلاعاتی به معنی خاص آن، یعنی جمع آوری خبر از کشور هدف در ایران وجود نداشت. او همه چیز را از نظمیه که بعدها به شهربانی تغییر نام یافت، می گرفت. سفارتخانه های ایران در کشورهای مختلف نیز راه دیگری برای جمع آوری اطلاعات بود.4
رضا شاه که بقای حکومت خود را در به بند کشیدن آزادی ها می دید، مدت زیادی از به قدرت رسیدنش نگذشته بود که مارکوف روسی5 را مأمور بررسی و انتخاب مکانی مناسب برای احداث زندان نمود و مارکوف پس از بررسی های لازم، قصر قجر را برای احداث زندان در تهران پیشنهاد کرد که بلافاصله اعتبار لازم تأمین و طراحی و سپس عملیات اجرائی آن آغاز شد که در نتیجه روز 11 آذر 1308 با یکصد و نود و دو سلول آماده بهره برداری و توسط رضاخان افتتاح گردید.6 این در حالی بود که در آن زمان، عده ای خرده می گرفتند که در هیچ جای جهان معمول نیست، شاه زندان یا مؤسسه دیگری نظیر آن را بازگشایی کند،7 ولی واقعیت این بود که او برای حفظ حکومت خود نیاز شدیدی به احداث این مکان های مخوف داشت.
در آن زمان پس از اداره پلیس سیاسی، اداره زندان از فعال ترین ادارات بود و در زندان قصر دو عبارت به صورت ضرب المثل در آمده بود که حاکی از جو حاکم در آن دوران است:
«انشاءالله سیگار ادیب السلطنه نصیبت شود» که منظور از «ادیب السلطنه» سرهنگ یحیی رادسر،8 رئیس پلیس وقت بود که معمولاً اجرای احکام اعدام را به عهده داشت و قبل از اعدام به زندانی سیگار تعارف می کرد که ظاهراً اضطراب او را مقداری کاهش دهد و یا «تو را از درب علیم الدوله بیرون کنند» منظور از درب علیم الدوله در چوبینی بود که به محوطه ای تپه گونه میان زندان قصر و پادگان قصر باز می شد و زندانی سیاسی را برفراز بلندی های آن اعدام می کردند.9
رکن الدین مختار10 آخرین رئیس شهربانی حکومت رضا شاه، برخوردهای ظالمانه و خشونت بار همچنان ادامه می داد به طوری که در زمان تصدی او، شهربانی به دستگاه مخوفی تبدیل شده بود، چنان که تصور می شد این دستگاه در قلب تمامی خانواده ها نفوذ کرده است. از جمله جنایات او کشتن زندانیان با تزریق آمپول های هوا و سمی توسط شخصی به نام پزشک احمدی بود.11
3 - کتاب جاسوسی، اثر مارک لیود، انتشارات گینس از لندن، 1994.
4 - برگرفته از کتاب خاطرات ارتشبد فردوست (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی)، جلد اول.
5 - نیکلای مارکوف در سال 1882 در شهر تفلیس گرجستان به دنیا آمد و در سال 1910 از بخش معماری دانشکده هنرهای زیبای آکادمی سلطنتی فارغ التحصیل شد. چهار سال بعد نیز در بخش آکادمی فارسی زبان های شرقی سن پترزبورگ تحصیلات خود را به اتمام رساند. مارکوف دوست و همردیف رضاخان میرپنج بود. در سال 1921 میلادی فعالیت معماری خودش را در تهران آغاز کرد. از معماری اسلامی و شهرهای سنتی احداث بناهای ایرانی و نیز مصالح محلی از قبیل آجر، سنگ، کاشی و گچ را می ستود. آجرهای خشتی که وی به کار می برد به نام آجر مارکوفی معروف شد. وی چندین وزارتخانه، ساختمان شهرداری و اداره، کارخانه، کاخ و زندان، استادیوم ورزشی، مدرسه و مغازه را در تهران ساخت.
او ساختمان سفارت ایتالیا و ساختمان سینگر در خیابان سعدی را به سبک کلاسیک اروپایی ساخت به همه اینها اضافه کنید بنای زندان قصر در کاخ قجرها را..
6 - روزنامه اطلاعات، سال چهارم، شماره 915، سال 1308. (سند شماره 1)
7 - سیفی فمی تفرشی مرتضی، پلیس خفیه ایران، انتشارات ققنوس، 1368، چاپ دوم. ص 109
8 - یحیی رادسر دایی هویدا و یکی از عاملین به شهادت رساندن آیت الله سید حسن مدرس بود.
9 - همان، ص 168
10 - رکن الدین مختار فرزند کریم مختار السلطنه در سال 1271 ش در اصفهان متولد شد. او تحصیلات مقدماتی را در مدارس جدید گذراند و وارد مدرسه موسیقی و نظام، یکی از شعب مدرسه دارالفنون گردید. هنوز دوره سه ساله مدرسه را پایان نبرده بود که در سن 22 سالگی وارد خدمت در شهربانی شد. در ابتدای کودتای 1299 بر اثر اختلاف با مستشاران سوئدی از خدمت در شهربانی منفصل ولی بعدها از سوی وزارت کشور به ریاست شهربانی رشت انتخاب و پس از حدود دو سال به کرمانشاهان منتقل شد. او با دختر یکی از خانواده های کرندی ازدواج کرد. در سال 1303 امور شهربانی خوزستان به وی که در آن هنگام درجه سرگردی داشت، سپرده شد.
به هنگام مسافرت حسین آیرم به فرنگ جهت معالجه، رکن الدین مختار رئیس کل شهربانی شد. او آخرین رئیس شهربانی رضا شاه بود و تا شهریور 1320 در این سمت باقی بود. بنا به نوشته صدرالاشراف؛ مختار شخص بد نفس و دارای سوء نیت و شناعت اعمال بود.
زمانی که رکن الدین مختار رئیس کل شهربانی شد روسیه و آلمان و انگلیس در صحنه سیاست ایران نقش مؤثری داشتند. در زمان تصدی او بر شهربانی کل کشور بود که قضیه کشف حجاب توسط رضاخان مطرح و عملی شد و پلیس در کوچه و خیابان چادر و روسری از سر زنان محجبه برمی داشت.در سال 1319 هنگامی که دکتر مصدق از سفر معالجاتی آلمان به ایران بازگشت در باغ کاشف السلطنه توسط مأموران مختار (شهربانی) دستگیر و پس از چند روز از طریق مشهد به بیرجند تبعید گردید.
به دنبال استعفای اجباری رضا شاه در 24 شهریور 1320، سرپاس رکن الدین مختار هم در همان روز از مقام خود برکنار و پاسیار رادسر به کفالت شهربانی منصوب شد.
با برکناری مختار جوّ خفقان از بین رفت و مردم احساس آزادی کردند. مختار پس از برکناری به کرمانشاهان رفته بود، توسط پلیس دستگیر و تحت الحفظ به تهران آورده شد. پس از تشکیل دادگاههای مختلف در خصوص او، و وجود شاکیان متعدد و شرکت در قتل و... در عصر روز 25 شهریور 1321 اتهامات او قرائت و به زندان محکوم گردید!! که بنا بر شنیده ها در فروردین 1327 مشمول عفو پادشاه وقت قرار گرفت!!!
11 - در سال 1266 در تبریز به دنیا آمد در حدود سال 1307 در بیمارستان احمدی تهران که بعدها به بیمارستان سپه موسوم گردید، از بیماران پرستاری می کرد. او با مشاهده اعمال پزشکان سعی می کرد امور پزشکی را فرا گیرد. سر و کار داشتن با بیماران متعدد در شبانه روز اهمیت واقعی بیماری و درد را در نظرش کم اهمیت جلوه داده و ناله و ضجه دردمندان برایش عادی شده بود و کسی که طاقت مشاهده یک آمپول زدن را نداشت، اکنون هنگام اقدام سخت ترین عمل ها قبل از پرستاران دیگر حاضر می شد و با کمال خونسردی مانع دست و پا زدن بیماران می شد.
وی زمانی اقدام به دایر کردن داروخانه کوچکی در مشهد نمود. البته معلوم نیست وی علوم داروسازی را از کجا تحصیل کرده است و همین که می گفتند از تهران آمده و در یکی از بیمارستانهای مهم مرکز کار
می کرده است برای معرفی او کافی بود تا مردم به او مراجعه نمایند.
داروفروشی یا پزشکی در مشهد هم او را قانع نمی کرد لذا در پی شغل مهم تر و سودمندتری بود و در سال 1310 وارد یکی از مهم ترین ادارات مرکز شد. البته معلوم نیست به چه علت و معرفی چه کسی. به ظاهر می گفتند طبیب مخصوص شهربانی است و تنها رئیس کل آن اداره و شاید چند نفر مأمورین عالیرتبه، از کارهای او خبر داشتند و اشخاص دیگری سر از کار او در نمی آوردند. مشهور است که وی در دل شب سر کار حاضر می شد و با آمپولهای مخصوص خود (آمپول آب داغ، آمپول هوا و...) بیماران رامی کشت. در شهریور 1320 که اوضاع دگرگون شد وی به کشور عراق گریخت ولی به وسیله مأمورین عراقی دستگیر و به مقامات ایران تحویل گردید. پس از چندی در حالی که عاملین اصلی به نوعی تبرئه شدند، وی اعدام گردید!! (برگرفته از روزنامه اطلاعات، مورخ جمعه دوم مرداد 1321(سند شماره 2). (احمد کسروی وکیل مدافع وی بوده و در دادگاه از او دفاع نمود)به قلم : قاسم حسن پور
نوشته شده توسط :
علی
نظرات ديگران [ نظر]