: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
دکتر احمد پورنجاتی از جمله چهرههای سیاسی - فرهنگی است که از ابتدای انقلاب تا پیش از پیروزی یکدست اصولگرایان پستهای کلیدی مدیریتی گوناگونی را در کارنامه فعالیت خود تجربه کرده است. او که زمانی به همراه محمد ریشهری وزیر اسبق اطلاعات و افرادی چون روحالله حسینیان و شریعتمداری (وزیر بازرگانی در دولت اصلاحات) تشکلی را تحت عنوان «جمعیت دفاع از ارزشها» تاسیس کرد، بعدها به چهرهای مطرح در میان اصلاحطلبان مبدل شد.
او در جایگاه ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس ششم عملکرد مدیران صدا و سیما را در قالب طرح تحقیق و تفحص در معرض نقدی جدی گذاشت. پورنجاتی هماکنون از تمامی سمتهای رسمی حکومتی کناره گرفته و با اداره مرکز تصویربرداری پزشکی دارالشفای کوثر وابسته به آستان قدس حضرت عبدالعظیم حسنی به حرفه تخصصیاش نزدیک شده است. البته ادامه ارتباطات دوستانه این شخصیت با نیروهای کلیدی در مناصب امنیتی - سیاسی کشور موجب شده تحلیلها و ارزیابیهایش نسبت به اوضاع کشور از قوت بیشتری برخوردار باشد.پورنجاتی در گفتوگوی مفصلی که هفتهگذشته در دفتر کارش انجام شد، در عین تاکید بر حضور اصلاحطلبان در انتخابات آتی مجلس اعلام کرد که اصلاً دغدغه موفقیت اصلاحطلبان را برای رسیدن به قدرت ندارد و چهبسا شخصاً آرزو میکند چند سالی دیگر خارج از اریکه قدرت باشند تا بیشتر به آداب و کنش اصلاحطلبانه، خویشتنداری و صبوری، عملگرایی و بیپروایی در از دست دادن قدرت به خاطر مصالح ملی عادت کنند.
«اعتماد ملی» در گفتوگویی با پورنجاتی نوشت: با توجه به در پیش بودن انتخابات آتی مجلس و از آنجا که گذشته چراغ راه آینده است، علل شکست اصلاحطلبان را چگونه ارزیابی میکنید؟
البته من با تعبیر شکست اصلاحطلبان موافق نیستم. معمولاً این واژه زمانی به کار میرود که در یک مسابقه یا در شکل عملیاتیتر آن براساس قواعدی دو طرف با هم رقابت کرده و درگیر بردوباخت شوند و به تعبیر مصطلح نهایتاً نتیجهای به نفع یکی از طرفین به وجود میآید.
اما اکنون بدون آنکه وارد جزئیات فضایی که سرانجام حذف شتابدار جریان موسوم به اصلاحطلبی را به دنبال داشت، شویم، دلیل عمده این اتفاق را میتوان در مختصات و ویژگیهایی که به سیاست در کشور ما مربوط میشود، یافت. این اتفاق استثنایی نبوده و میتواند بارها تکرار شود. تا وقتی این ویژگیها در عرصه سیاسی ایران وجود داشته باشد، قابل پیشبینی است که همچنان باعث شکست جریانها یا گرایشهای اصلاحطلب باشد.
حالا این مختصاتی که شما عامل اصلی حذف اصلاحطلبان از قدرت میدانید، چیست؟
آمیختگی و ملازمه عرصه کنش سیاسی با قدرت یکی از این مختصات است و چنانکه در سطوح مختلف لایههای حاکمیت در ایران و نیز در بین خود فعالان سیاسی تلقی رایج این است که فعالیت سیاسی همیشه برای کسب قدرت صورت میگیرد. البته از این نظر اشکالی وارد نیست چون قدرت نه از یک منظر اخلاقی بلکه از منظر عملگرایانه فرصتی است برای عملی کردن دیدگاهها و برنامههایی که هر جریان سیاسی مدنظر دارد و اگر در یک فرآیند دموکراتیک به عناصر قدرت رسیده باشد، میخواهد آنها را به عمل درآورد و محقق کند.
مسالهای که ما در ایران با آن مواجهیم، این است که نمیتوان کنش سیاسی داشت، بدون آنکه در موقعیت قدرت قرار گرفت. ملازمه کنش سیاسی و قدرت تقریباً به ملازمه اکسیژن و بقا تبدیل شده است. میخواهم بگویم این مطلوب نیست اما یکی از علتهای مهم زمینهسازی خروج اصلاحطلبان از قدرت بود. بخشی از ملاحظهکاریهایی که گریبانگیر جریان اصلاحطلبی شد، به دلیل همین دغدغه و دلواپسی جدایی از قدرت بود. واقعیت این است که اگر چنین دغدغهای وجود نداشت، با آن گستره کمنظیر پایگاه اجتماعی دولت اصلاحات و شخص آقای خاتمی و نیز حمایت و پشتیبانی جدی نمایندگان مجلس ششم، میبایست انتخابها و ابتکار عملهای شجاعانهتر و سیاستمدارانهتری مورد نظر قرار میگرفت، هر چند که به بهای فاصلهگیری از قدرت تمام میشد.
اما این نکتهای که شما بر آن تاکید دارید، از سوی دیگر باز هم ممکن بود به از دست دادن قدرت منجر شود؟
اما تفاوت این دو در آن است که در آن شیوهای که انتخاب شد هم قدرت از دست رفت و هم پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان تضعیف شد اما در این روش حتی اگر مشکلی از نظر حضور در عرصه قدرت به وجود میآمد، لااقل در مقابل پایگاه اجتماعی تقویت میشد.
آیا واقعاً موضوع دغدغه جدایی از قدرت میتواند عامل اصلی شکست اصلاحطلبان محسوب شود و حال آنکه ابزارهای اصلی قدرت بیش از آنکه در اختیار آنان باشد، در دستان جناح رقیب قرار داشت که به لطایف الحیل آن ابزارها را برای حذف اصلاحطلبان به کار بستند؟
بله، قطعاً عوامل مهم دیگری وجود دارد. همانطور که اشاره کردم موضوع از دستدادن قدرت یکی از آنها بود. مساله داوری دیگر مشکل اصلاحطلبان جهت حضور در عرصه سیاست در ایران است. رقابت سیاسی بسیار به رقابت ورزشی شباهت دارد. قاعده بازی در هر دو وجود دارد. البته به نظر من علاوه بر قاعده بازی، حداقلهای بنیادینی نیز وجود دارد که طرفین رقابت به آن وفادارند و تمکین میکنند. مساله داوری از جمله این حداقلهای بنیادین است که در نظام سیاسی ما چالش بر سر آن همواره پیش روی رقابتهای سیاسی بوده است. تقریباً به دلیل تواتر در رویکردهای جانبدارانه در داوری انتخابهای مختلف که به لحاظ تاریخی نقطه شروع آن به انتخابات مجلس سوم برمیگردد، این موضوع تبدیل به یکی از دغدغههای جریان اصلاحطلبی در ایران شده است، خاصه آنکه علاوه بر مشکل ناداوری ما گهگاه دوپینگ هم داشتهایم یعنی کمک ویژه به برخی در مقابل تضعیف ویژه برخی دیگر. نقطه اوج این مساله را میتوان در ماجرای ردصلاحیت گسترده کاندیداهای اصلاحطلبان در انتخابات مجلس هفتم دید. هر چند که به نظر من حتی اگر تمام کاندیداهای اصلاحطلب تایید میشدند، سرنوشت آن انتخابات به دلایل دیگری تفاوت بسیار گستردهای با آنچه که اتفاق افتاد، نمیداشت.
به این ترتیب شما معتقدید که اگر شورای نگهبان کاندیداهای اصلاحطلب را ردصلاحیت هم نمیکرد، آنها رای نمیآوردند؟
بله، ممکن بود. من معتقدم رقیب جریان اصلاحطلب دچار نوعی دستپاچگی شد و از اعتبار سیاسی خودش بیدلیل هزینه کرد، زیرا مشکل اصلی جای دیگری بود که در واقع همانطور که اشاره کردم متاثر از فاکتور اولی است و آن هم چیزی نبود جز کاهش و تضعیف پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان بود. البته بحث شفاف نبودن و عدم مرزبندی در مواضع سیاسی دیگر عاملی است که در حذف اصلاحطلبان از قدرت نقش ایفا کرد. آنچه که به عنوان جریان دوم خرداد از فردای انتخابات هفتمین دوره ریاستجمهوری در کشور مطرح شد، بسیار فراتر از یک جبهه یا طیفبندی درونی بود.
جریانهای مختلفی حول محور نفی جریان راست سنتی جمع شدند که بعدها این همپوشانی در عمل مشکلاتی را برای پیشبرد اصلاحات ایجاد کرد. آنها همه میخواستند راست سنتی نباشد اما چه باشد را نمیدانستند. مطالبات خودخواسته از یک طرف و ارزیابیها و خودانتقادیهای گاه شکننده در درون جبهه اصلاحات تاثیر بسیار زیادی داشت و عملاً ذهنیت جامعه را نسبت به اندیشه اصلاحطلبی به خصوص نسبت کارآمدی این اندیشه دچار اغتشاش کرد. جدی نگرفتن اندیشههای اصلاحطلبانه توسط برخی از گروههایی که در جریان دوم خرداد قرار گرفته بودند، در مقابل مواضع بسیار تند برخی دیگر از گروههای دوم خردادی از جمله طرح بحث عبور از خاتمی خوراک مناسبی برای اصولگراها فراهم کرد تا آن را به عنوان چماقی علیه جریان دوم خرداد به کار ببندند.
نوشته شده توسط : علی