: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
یک پژوهشگر برجسته آمریکایی با اشاره به تاریخ اقدامات آمریکا در ایران و تحولات مختلف به وجود آمده در سیاست ایران، تأکید کرد که ابزار براندازی جمهوری اسلامی در کنترل آمریکا نیست.
به گزارش سرویس بینالملل«استیفن زونس»، استاد علوم سیاسی دانشگاه سان فرانسیسکو و سردبیر بخش خاورمیانهای Foreign Policy in Focus، در مقالهای با اعلام اینکه آمریکا همچنان به دنبال براندازی جمهوری اسلامی است، با اعلام کاهش شدید طرفداران حمله به ایران تأکید کرد: وضع دشوار موجود برای آمریکا، این است که واقعگرایانهترین راه برای سرنگونی رژیم ایران، روندی است که کنترل آن، خارج از توان آمریکاست.
در این مقاله آمده است: به رغم اعلام تمایل مداوم بوش برای دمکراتیزه کردن رژیم ایران، ابهامات مهمی درباره اجرای این تمایلات و روش این کار وجود دارد، اما با تهدید به جنگ دولت بوش، تجهیز تسلیحاتی اقلیتهای قومی در ایران و حمایت مالی از گروههای اپوزیسیون، راجع به هدف براندازی حکومت اسلامی شکی نیست.
این تلاشها به رغم امضای توافقنامه الجزایر در سال 1981 است که منجر به آزادی گروگانهای آمریکایی سفارت این کشور در تهران شد و به دنبال آن، آمریکا تصمیم گرفت دیگر روابطی با دولت ایران برقرار نکند. بیاحترامی و اجرای این توافق دو سویه از جانب دولت آمریکا، باعث بی اعتمادی ایرانیها به دولت آمریکا و ایجاد احساسات ضدآمریکایی در این کشور شد.
تاریخ روابط آمریکا و ایران در زمان قدرت هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه، نشان میدهد که به رغم ادعاهای آمریکا، مبنی بر حمایت از آزادی و دمکراسی در ایران، این کشور، هیچگاه به طور واقعی این کار را انجام نداده است.
در اوایل دهه 1950، آخرین باری که ایران دارای یک دولت دمکراتیک مبتنی بر قانون اساسی بود، آمریکا در اعمال تحریمهای اقتصادی علیه ایران به خاطر ملی کردن صنعت نفت به انگلیس پیوست. آنها با استفاده از ضعف اقتصادی و آشفتگی سیاسی به دنبال این روند، «سیا» را طراح کودتایی علیه محمد مصدق کردند و با بازگرداندن محمد رضا پهلوی از تبعید، او را با مشتی آهنین به حکومت رساندند.
سپس 25 سال پس از آن، آمریکا سازمان ساواک شاه را آموزش میداد که یکی از مخوفترین سازمانهای امنیتی جهان در زمان خود بود. بر خلاف ادعاهای منتقدان جناح راست دولت کارتر، آمریکا تا روز آخر با قدرت تمام از شاه دفاع کرد و حتی زمانی که رژیم به قتلعام مردم پرداخت، کمکهای چشمگیری را به آنان داد؛ بنابراین، چندان عجیب نبود انقلابی که سرانجام به سقوط پادشاهها منجر شد، زمینهای ضدآمریکایی داشته باشد. علاوه بر این، چون ابزارهای سرکوبکننده شاه در سرکوب مخالفان خواستار دمکراسی و مذهبیون بسیار زیلذ بود، در نتیجه، این مخالفان مذهبی بودند که به خاطر یکپارچگی ایجاد شده در مساجد پیروز مبارزه شدند. بنابراین، ماهیت اسلامی رادیکال این انقلاب، تحت تأثیر تلاشهای تحت حمایت شاه در کنترل جامعه و ایجاد اختناق بود. در نتیجه این درس تاریخی، بسیاری از اعضای اپوزیسیون طرفدار در ایران، دیگر ادعاهای واشنگتن برای حمایت از آزادی مردم ایران را جدی نمیگیرند.
احتمال تغییر رژیم در ایران با توسل به تجاوز و اشغال مانند رخدادی که در عراق روی داد، دیگر به هیچ روی در واشنگتن مورد توجه نیست. نیروهای مسلح آمریکا، دیگر ظرفیت ورود به چالشی دیگر را ندارند و راهی برای آنان در راستای تجاوز و اشغال کشوری که از نظر مساحت و جمعیت بیش از سه برابر عراق است و مناطق کوهستانی بسیار بیشتری دارد، نیست. علاوه بر این، بر خلاف ارتش عراق که سالها درگیر تحریمهای نظامی شدید بود، نیروهای نظامی ایران در سالهای اخیر، به خوبی مدرن و به روز شدهاند و از سوی دیگر، تجربه عراق، ایده کنونی مطرح در واشنگتن را درباره ایجاد دمکراسی در کشورهای خاورمیانهای توسط یک قدرت غربی با کمک اشغال، تجاوز، تحریک و جنگافروزی را به شدت تضعیف و رد کرد.
برخی از نومحافظهکاران آمریکایی بر این باورند که حمله هوایی و موشکی به ایران، باعث ترغیب مخالفان رژیم برای قیام علیه دولت میشود، اما در واقع، رهبران اپوزیسیون در ایران، تأکید دارند که حمله به آنها، تنها باعث اتحاد مردم و دولت شده و توجیهی برای سرکوبهای بیشتر در آینده خواهد شد.
شایعاتی که مدتهاست مطرح است؛ مانند حمایت آمریکا از کردها، بلوچها و دیگر اقلیتهای قومی ایران، باعث افزایش خطر درگیریهای قومی در گوشه و کنار ایران و افزایش سرکوبگریهای دولت میشود که البته این تهدیدها هم خطری جدی را برای رژیم ایجاد نمیکند.
آمریکا به رخ دادن یک کودتا هم نمیتواند امیدوار باشد، چرا که عناصر حامی آمریکا پس از انقلاب، پاکسازی شدند و امید به همکاری این نهادها با آمریکا برای تغییر رژیم در کشور نفتخیزشان واقعگرایانه نیست.
چیزی که تاریخ معاصر همواره آن را ثابت کرده، این بوده است که مؤثرترین راهها برای ایجاد تغییرات دمکراتیک به طور گستردهای، ناشی از جنبشهای غیرخشن است؛ مانند نهضتهایی که دیکتاتوریهای گوناگونی را در کشورهایی مانند فیلیپین، بولیوی، ماداگاسکار، چک، اندونزی، سیبری، مالی و دیگر نقاط سرنگون کردند. حتی مؤسسه خانه آزادی واشنگتن که نزدیک به محافظهکاران است، تحقیقی کرده که پس از مطالعه 67 مورد تغییر از رژیمهای استبدادی به دولتهای دمکراتیک با درجات گوناگون در چند دهه گذشته، به این نتیجه رسید که این تغییرات با تجاوزات خارجی تسریع نشده و به ندرت از راه اصلاحات همراه با خشونت انجام شدهاند و در عوض، بیشتر آنها تحت تأثیر سازمانهای اجتماعی و مدنی دمکراتیک و اقدامات غیر خشن و دیگر ابزارهای مقاومتی مدنی مانند اعتصاب، تحریم و اعتراضات دستهجمعی شکل گرفتهاند.
سال گذشته، کنگره آمریکا در اقدامی آشکار در تأیید این مسئله، به درخواست دولت، تصویب کرد تا 75 میلیون دلار برای حمایت از گروههای گوناگون اپوزیسیون داخل ایران اختصاص یابد، هرچند بیشتر این گروهها نیز از سوی افراد مطرودی رهبری میشوند که هیچ محبوبیت و حرفشنوی در ایران نداشته یا هیچ تجربه و آشنایی با اقدامات ریشهای برای ایجاد یک دولت محبوب که بقای دولت کنونی را به خطر بیندازد، ندارند.
برعکس بیشتر این گروههای مخالف در داخل ایران از این کار آمریکا انتقاد کرده و اظهار داشتهاند: این کار باعث شده است تا رژیم ایران ادعا کند همه گروههای طرفدار دمکراسی و فعالان آنها، اجیر و حقوقبگیر آمریکا هستند.
به رغم افزایش سرکوبها در سالهای اخیر، ایران شاهد افزایش جنبشهای اجتماعی و درخواست آزادیهای بیشتر بوده است. سردمداران ایران به خوبی میدانند که بزرگترین تهدید برای آنان از سوی آمریکا نبوده، بلکه از سوی خودشان است.
در یک قرن گذشته، نهادهای اجتماعی، نقش بسیار مهمی را در به چالش کشیدن حاکمان ایران داشتهاند، به ویژه در انقلاب مشروطه (1907) و سرنگونی رژیم شاه در سال 1979... .
رژیم ایران نیز با دریافتن این روند، به تازگی اقدام به دستگیری عدهای از این فعالان و پخش اعترافات آنان از تلویزیون کرد که هرچند این اعترافات به شدت مورد تردید است، نتیجه آن تقویت رژیم حاکم ایران و تضعیف نیروهای دمکراسیطلب داخل ایران و تقویت این بحث نومحافظهکاران آمریکایی بود که تنها نیروی نظامی خارجی قادر به آزادی ایران خواهد بود.
با توجه به همه این بحثها، وضع دشوار موجود برای آمریکا، این است که واقعگرایانهترین راه برای سرنگونی رژیم ایران، روندی است که کنترل آن، خارج از توان آمریکاست.
آمریکا در طول تاریخ، همیشه میخواسته است با توسل به حملات نظامی، کودتا و دیگر ابزار به دست آوردن قدرت، اقلیتهای غیردمکراتیک رژیمها را تغییر دهد و در برابر این جنبشهای مردمی غیر خشن هستند که با قدرت دادن به اکثریت حامی دمکراسی، باعث تغییر رژیم میشوند.
در نتیجه، پر امیدترین راه همان مردم ایران هستند که به رغم سرکوبهای دولت و پیامدهای منفی تحریمات سرانجام، قادر به تغییر رژیم هستند، کسانی که آمریکا توان کنترل آنان را ندارد.
نوشته شده توسط : علی