: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
روزنامه قدس در صفحه حوادث نوشت: زنگ تلفن سرویس حوادث به صدا درآمد و باز انتظار میرفت خبری شده است. اما این بار موضوع متفاوت بود. بی هیچ دخل و تصرفی و تنها به عنوان راوی این گفتگوی تلفنی برایتان بازگو میشود.
صدای آن طرف خط آنقدر نامفهوم بود که جمله اولش را چند بار تکرار کرد و تازه متوجه شدم میگوید: آقا! من قبل از اینکه چیزی بگویم میخواهم هیچ کس مطلع نشود، چون حوصله رفت و آمد به کلانتری و جاهای دیگر را ندارم، راستش را بخواهید با این اتفاقی که افتاده دیگر به پلیس اطمینانی ندارم.
داستانش را این گونه شروع کرد که: با برخوردی که با من شده احساس میکنم مرده ام، چون اگر واقعاً زنده بودم و مرا به عنوان یک انسان زنده دارای اختیار و آبرو قبول داشتند، چنین برخوردی با من نمیشد.
یک بار دیگر بغض گلویش را گرفت و بعد از چند لحظه سکوت ادامه داد: شب یکشنبه همین هفته ساعت نزدیک 22بود که داشتم با خواهر کوچکم از حرم بر میگشتم که آن اتفاق افتاد.
به یک باره صدایش شروع به لرزیدن کرد و باز چند لحظه سکوت، تصور کردم مانند برخی از اخبار منتشر شده در خصوص اذیت و آزار دختران او هم گرفتار گروهی از این افراد شده است. اما در کمال تعجب این دختر گفت: در میدان شهدا ماشین بنز الگانس پلیس مقابل پایم توقف کرد و یک مأمور که گویا درجه سرهنگی داشت به همراه دو نفر دیگر پیاده شدند. تا آن لحظه گمان نمیکردم اینها برای من توقف کردهاند، ولی ناگهان همان سرهنگ به طرف من آمد و اولین جمله اش این بود«چرا گدایی میکنی؟»
وقتی به این جای داستانش رسید کمی حال و هوای صحبت کردنش هم تفاوت کرد.وی ادامه داد: گفتم ببخشید اشتباه گرفته اید. من گدا نیستم. ولی همان جناب سرهنگ اصرار داشت من گدایم! حتی گفت: چند روز است ما مواظب شماییم و هر روز برای گدایی به اطراف حرم میآیی و این بچه را بهانهای برای این کار قرار دادهای.
در این لحظه وقتی از او پرسیدم قیافه شما مانند گدایان است؟ گفت: حتماً قیافه دختر 26سالهای که کاملاً حجاب اسلامی را رعایت کرده و همراه خواهر کوچکش که لباسهای مناسبی بر تن دارد شبیه گدایان بوده که آن جناب سرهنگ عزیز چنین ادعایی داشت.
وی افزود: تازه درگیر این آقایان بودم که مشکل دوم هم اضافه شد و آن هم پیدا شدن سروکله بچههای گزارش پنج تلویزیون بود با دوربین روشن به این جمع اضافه شدند و بیآنکه بدانند موضوع چیست و اساساً چه مشکلی پیش آمده مشغول فیلمبرداری شدند.
هرچه اصرار کردم که جناب سرهنگ به چه استنادی میگویید من گدایم، او همچنان گفته خود را تکرار میکرد که ما دقیقاً تو را میشناسیم و هر شب کارت همین است.
آنها بدون توجه به خواهشها و دلایل من، در خودرو را باز و مرا سوار کردند. کنار من مرد معتادی نشسته بود که وقتی فکر میکنم اگر آن لحظه یکی از آشنایان مرا در کنار آن مرد و آن هم در داخل خودرو پلیس میدید چه فکری میکرد.
وقتی داستان این دختر به این جا رسید دیگر بهت اولیه او به من هم منتقل شده بود و من از تعجب دیگر چیزی نمیگفتم که دختر گفت: آقا گوش میدهید، گفتم بله ادامه بدهید.
دختر گفت: در مسیر راه خواهش و تمناهای من بیشتر شد، ولی آنها بی توجه بودند که در نهایت از فرط عصبانیت گفتم شما مرا بازرسی کنید اگر چیزی به جز لوازم شخصی و مقدار اندکی پول پیدا کردید درست است، ولی بدانید که من شکایت میکنم.
ترس من دو چندان شده بود، زیرا داشتم به این فکر میکردم که وقتی من نمیتوانم پلیس کشورم را که تمام شواهد را میبیند متقاعد کنم، اگر از کلانتری به خانه تلفن بزنم چگونه خانواده ام را متقاعد کنم که هیچ خلافی مرتکب نشده ام.
وی ادامه داد: در همین فکر و خیال بودم که یکی از مأموران همراه آن افسر عالیرتبه گفت: جناب سرهنگ گمان کنم اشتباه شده میخواهید رهایش کنیم و گویا همین یک جمله کافی بود تا تمام دلهره هایم تمام شود و در کمال تعجب سرهنگ دستور داد خودرو متوقف شود و مرا پیاده کنند، اما جمله آخرشان جالب بود که گفتند «برو خدا را شکر کن».
داستان اصلی او به پایان رسید، ولی حاشیههای بدتری هم داشت که گفت: وقتی از خودرو پلیس پیاده ام کردند آن هم در جایی که از مسیر اصلی من دورتر بود چند راننده خودرو که شاهد این ماجرا بودند گمان کردند من آدم مشکل داری هستم و مزاحمتهای آنها شروع شد. خلاصه به هر بدبختی بود با یک خودرو دربست به منزل رفتم و امروز تصمیم گرفتم روزنامه را در جریان این برخورد پلیس قرار دهم. در ضمن به دفتر نظارت همگانی پلیس (197) هم موضوع را اطلاع داده ایم. علاوه بر برخورد بدون تحقیق پلیس با شهروندان برخورد بچههای گزارش 5 نیز غیرحرفهای نشان میدهد، زیرا آنها حق ندارند وقتی هنوز هیچ اتهامی ثابت نشده از شهروندانی که توسط پلیس دستگیر میشوند فیلمبرداری کنند که در بسیاری موارد شاهد پخش این تصاویر هم هستیم، کافی است با پخش این فیلم در شبکه استانی آبروی یک خانواده به بازی گرفته شود، هرچند دخترک مدعی شد تماس با روابط عمومی صداوسیمای خراسان مانع از پخش این برنامه شده است که جای تشکر دارد.
نوشته شده توسط : علی