سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

تورا فرا می‌خوانم، صدایت می‌زنم!

شنبه 86 اسفند 18 ساعت 3:24 عصر
کن، من ازدوردست‌ها ، یا نه ازهمین نزدیکی ، ازقلبم تو را فرامی‌خوانم ، می خواهم، نه، می خواهیم ترانه های کهن سرزمین دیرپایمان را، سرزمین همیشه سبزمان، سرزمین مادری مان رابا هم بخوانیم. 

گوش کن، چه صدایی است که ما را می خواند؟

                                    من، تو، او وما

مگرجزاین است که این سرزمین اهورایی با من، تو، او وبا ما بهارمی‌شود.

تورا به بهارستان قلبم دعوت می‌کنم.

خسته ای، می دانم. زخم بر تن درگوشه‌ای نشسته‌ای، می‌دانم. اما مگرما بهاررا تجربه نکرده‌ایم؟ مگررنگ سبزش را با هم بردرودیوارشهرمان، دیارمان، سرزمین مادری‌مان نقاشی نکرده‌‌ایم؟ 

زنگارگرفت؟ خاکسترشد؟ چه باک، چه غم! 

می‌زداییم همه زنگارها را. پاک می‌کنیم همه خاکستری‌ها را. می‌توانیم؛ اگردست هایمان را به هم بسپاریم، اگرگرمای دست هایمان را با هم تقسیم کنیم. من از بهارستان ایران، من از دیاردلیران تورا فرا می‌خوانم. 

گوش کن، صدایی می‌آید؛ ازخروش رودها، نجوای برگ درختان ورویش سبز جوانه‌ها.

گوش کن،صدا آشناست، صدا سبزاست، صدا صدای با هم بودن است؛ برای خواستن، برای توانستن. 

ما می توانیم 

گوش کن، بیا باهم باشیم این بهاراست که تورا صدا می زند، ما را وتورا به میهمانی می‌خواند، به میهمانی

امروز، فردا وفرداها 

گوش کن! این صدای سبز سرزمین مادری ماست

               اینجا ایران است

با من، تو، او وبرای ما ایران است


نوشته شده توسط : علی

نظرات ديگران [ نظر]