: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
در روزهای اخیر بحث در مورد آمریکا و مسائل بین ایران و آمریکا بیشتر مورد توجه رسانههای جناح حاکم و برخی چهرههای آن جناح قرار گرفته و بخصوص تلاش دارند به نحوی آنرا با رقابت های سیاسی در کشور مرتبط سازند. به نظر شما علت اتخاذ این ترفند از سوی جناح حاکم در آستانه انتخابات چیست؟
نکته این امر در آن نهفته که دو ماه آینده که دوران رقابت انتخاباتی است به طور طبیعی باید عملکرد مجلس و دولت فعلی بررسی و نقد شود. مجلس هفتم، گذشته از اینکه راهیافتگان آن چگونه انتخاب شدند، چهار سال و دولت فعلی دو سال نیم است که در اختیار جناح حاکم کنونی (موسوم به محافظهکاران یا اصولگراها) است. هر دو آنها هم شعار اصلیشان حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم بوده است. دولت جدید وعده داده بود پول نفت را سر سفره مردم بیاورد و مجلس هم از ابتدا از همینگونه وعدهها را داده است. اینک در زمان انتخابات به طور طبیعی همه انتظار دارند و باید این عملکرد مورد بررسی قرار گیرد و روشن شود مردم چقدر انتظاراتشان برآورده شده و مجلس و دولت چقدر به وعدههایی که دادهاند، عمل کردهاند و آیا مردم راضی هستند یا نه، در سایر حوزهها هم همینطور. این کار لازمه انتخابات است تا مردم بتوانند از عملکرد دولت و مجلس بهتر مطلع شوند و همچنین بتوانند آن را با دورههای قبل مقایسه کنند و ببینند وضعشان امروز بهتر شده یا بدتر تا بتوانند در انتخابات با اطلاع و شناخت کافی وارد شوند.
آنچه که از عملکرد رسانهها و چهرههای حامی دولت و مجلس برمیآید، این است که با توجه به مشکلات و نارضایتی مردم، آنها تلاش میکنند موضوع اصلی مورد بحث در انتخابات را تغییر بدهند و نگذارند مردم وارد بحث عملکرد دولت و مجلس شوند چون این عرصه را نقطه ضعف خود میدانند که دفاع قابل قبولی در قبال آن ندارند و نمیتوانند مردم را قانع کنند. در نظرسنجیها هم کاملاً متوجه شدهاند که موقعیت طرفداران دولت در بین مردم مطلوب نیست و هر چه بیشتر از دولت و عملکرد آن دفاع کنند آراء بیشتری را از دست میدهند، به این دلیل میخواهند اذهان را به یک سمت انحرافی متوجه کنند، که البته موفق نمیشوند و بالاخره در انتخابات آقایان باید جوابگوی اقدامات چند سال اخیر خودشان باشند.
اما در رابطه با موضوع اصلی باید گفت روابط ایران و آمریکا یکی از کیسهای پیچیده در عرصه روابط دوجانبه بین کشورها با آثار و پیامدهای جدی منطقهای و بینالمللی است که حدود سی سال تخاصم و تقابل پیوسته را در بطن خود دارد. تخاصم و تقابلی که با انقلاب و سقوط مهمترین پایگاه آمریکا در خاورمیانه شروع شد و تا امروز با شدت و ضعفهایی در دورههای مختلف ادامه پیدا کرده است. این تقابل در دوران انقلاب و پس از آن اشغال سفارت آمریکا اوج گرفت. در دوران ریاست جمهوری ریگان با فرستادن کیک و سلاح برای ایران در سال 1365 و در زمان جنگ ایران و عراق برای دوره کوتاهی کاهش پیدا کرد ولی به دلیل عدم اقبال ایران، مجدداً شدت پیدا کرد و آمریکا را به سمت حمایت تمام عیار از عراق در جنگ پیش راند.
در دوران ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و به دنبال اشغال کویت و اصلی شدن مسأله عراق در منطقه برای آمریکا، تقابل آمریکا و ایران دوران آرامتری را طی کرد و با آمدن آقای خاتمی تقابلها کمتر شد و در سال های آخر ریاست جمهوری کلینتون وزیرخارجه آمریکا و پس از آن کلینتون بخاطر دخالتهای این کشور در ایران در گذشته اظهار تأسف کردند که این امر ظاهراً در قبال هیچ کشور دیگری صورت نپذیرفته است. با آمدن بوش این سیاست کاملاً دگرگون شد. سیاست بوش در قبال ایران از ابتدا نفی جناحهای موجود در درون نظام جمهوری اسلامی و تلاش برای شکل دادن جریان سوم در ایران بود که این مسأله را در تحلیلهای سیاستمداران و مقامات آمریکائی به کرات میتوان دید.
تحلیل شما از موضع جناح حاکم در آمریکا نسبت به جریان اصلاحات ایران چیست؟
دولتمردان آمریکا و بخصوص بوش در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی بیشترین خصومت و تقابل را با جریان اصلاحات در ایران داشتند. دلیل این امر این بود که با شکلگیری و تحقق مردمسالاری دینی یا مردمسالاری سازگار با دین که در آن هم موازین دموکراسی و هم ارزشهای فرهنگی و دینی مورد توجه مردم ملحوظ میشد، عملاً مدلی برای بسیاری از کشورها بخصوص کشورهای اسلامی که مردم آنها مقید به حفظ ارزشهای بومی، فرهنگی و دینی خود هستند، ارائه میشد. گرایش نسبت به چنین مدلی که بارقههای آن خود را در همان زمان نشان میداد، هرگز در جهت منافع آمریکا نبود.
آمریکا همواره تلاش کرده بود از ایران و از اسلام سیاسی چهرهای غیرعقلانی، ماجراجو، بیمنطق و خشن و واپسگرا ارائه دهد و با آمدن آقای خاتمی و اقبالی که در سطح منطقه و در سطح بینالملل از وی و ایدههایش شد، همه تبلیغات آمریکا بیاثر شد و ارائه چهرهای مردمسالار و منطقی از ایران آمریکا را در مقابله با ایران در عرصه بینالمللی خلع سلاح کرد. به این دلیل در دوران اصلاحات سیاستها و تلاش آمریکا در قبال ایران مقابله با اصلاحات و تضعیف جریان اصلاحی در کشور بوده است.
تمدید همه تحریمها یا محور شرارت خواندن ایران از جمله این اقدامات آمریکا بود. در حقیقت جریان اصلاحی و دولت اصلاحات که بدون نگاه به خارج از درون جامعه و با اقبال گسترده مردمی شکل گرفته بود، از نگاه بوش و جریان نومحافظهکار و رادیکال حاکم بر آمریکا مهمترین محور شر برای منافع آمریکا در منطقه بود لذا برای تضعیف آن از هیچ اقدامی فروگذار نکردند. این سیاست آمریکا کاملاً هماهنگ با سیاست اسرائیل بود که انتخاب خاتمی را باعث گسترش نفوذ ایران در منطقه میدانست و با آن مخالف بود و حتی به طرق مختلف تلاش میکرد مانع گسترش روابط دولتهای اروپایی با ایران گردد. البته در آن دوران همه آن کسانی هم که امروز فریادهای ضد آمریکاییشان گوش فلک را پر کرده، در مقابله با خاتمی و دولت اصلاحات با آمریکا و اسرائیل مسابقه داشتند و هرگز هم همسو با آنها و «ستون پنجم» آنها نبودند.
نتیجه موضعگیریهای سران حاکم آمریکا نسبت به مسائل داخلی و مواضع بینالمللی ایران از نگاه شما چیست؟
آنچه که در عمل اتفاق افتاده این بوده که سیاستهای رادیکالهای آمریکا تقویتکننده جریان رادیکال در ایران بوده و این جریان بیشترین سود را از سیاستهای بوش در قبال ایران برده و چون تشدید خصومت با آمریکا را کاملاً در جهت تقویت جایگاه خود ارزیابی میکند، کاملاً در این جهت گام بر میدارد. در واقع بخشی از نیروهای محافظهکار و بخصوص جریان رادیکال آن به این تحلیل باور دارند که وجود دشمن خارجی و بخصوص یک دشمن بزرگ خارجی برای آنها و شاید برای کشور مفید است زیرا:
اولاً با داشتن یک دشمن قوی خارجی بهتر میتوان انسجام داخلی را حفظ کرد.
ثانیاً چنین دشمنی بخصوص با تشدید تنش عامل تقویت جریان رادیکال در داخل کشور میشود.
ثالثاً زمینه را برای فرافکنی مشکلات داخلی فراهم میکند و میتوان با پررنگ کردن دشمن خارجی، از کنار مشکلات داخلی و ناتوانیها در اداره کشور عبور کرد.
برای آمریکا هم، چنین سیاستی مطلوب است چون با این سیاست میتواند تصویری ماجراجو و خطرناک از ایران ارائه دهد و کشورهای منطقه را از ایران دور کند و در محافل و سازمانهای بینالمللی هم فشارها، محدودیتها و تحریمهایش علیه ایران را افزایش دهد.ولی از نظر ما منافع کشور ایجاب میکند در رابطه با آمریکا تهدید جدید ایجاد نکنیم، تنش را تشدید نکنیم و حتیالامکان تهدیدهای موجود را کاهش دهیم و با کاهش حساسیتها و نگرانیهای دیگر کشورها از امکانات موجود در سطح بینالمللی برای توسعه کشور استفاده کنیم. چنین سیاستی هم تأمین کننده منافع ملی خواهد بود و هم باعث بهبود وضع اقتصادی مردم خواهد شد.
مخالفان اصلاحات در ایران تلاش میکنند میان دموکراسیخواهی و منافع آمریکا در منطقه و ایران رابطه این همانی برقرار کنند؛ به اعتقاد شما علت این امر چیست؟
به هر حال اگر از نظر آقایان آمریکا برای کشور ما تهدیدساز است که از نظر ما هست، راه مقابله با چنین تهدیدی هم تنها تقویت دموکراسی در داخل کشور است که تنها با انتخابات آزاد شکل میگیرد. مسألهای که در سال 1376 یکبار تجربه شد و تهدید جدی آمریکا را در آن سال - که مقام رهبری هم در صحبتی به آن اشاره کردند- انتخابات آزاد آن سال مرتفع کرد.
دموکراسی را هم اصلاحطلبان از آمریکا نیاموختهاند بلکه آن را از انقلاب و اندیشههای حضرت امام آموختهاند که میفرمود «میزان رأی ملت است». این جمله امام قویترین شعار دموکراسیخواهی است که مدعیان تبعیت امام به طرق مختلف آن را زیر پا گذاشتهاند و کاری کردهاند که امروز در انتخابات مختلف، میزان رأی شورای نگهبان باشد نه رأی ملت.
البته حتماً دوستان اصولگرای مخالف آمریکا فراموش نکردهاند که نماینده جناح آنها در سال 1376 به وزارت خارجه انگلیس شرفیاب شد و قبل از انتخابات ریاست جمهوری به آنها اعلام کرد کسانی که اطراف آقای خاتمی هستند، همان کسانی هستند که سفارت آمریکا را اشغال کردند و من با اشغال سفارت مخالف بودم و اگر کاندیدای ما انتخاب شود، ما میتوانیم با شما و آمریکا در منطقه و از جمله عراق همکاری داشته باشیم.
به نظر شما اصلاحطلبان چگونه باید با این ترفند انتخاباتی جناح رقیب مقابله کنند؟
این مهم است که اصلاحطلبان وارد یک جنگ زرگری ساخته و پرداخته رقیب نشوند و توجه اصلی خود را تا انتخابات به کالبدشکافی عملکرد دولت و مجلس معطوف نمایند و روشن کنند که آیا دولت فعلی سفرههای مردم را رنگین تر کرده یا کمرنگتر و مجلس فعلی که از ابتدا وعده ارزانی میداد و عدم افزایش قیمت بنزین را به عنوان عیدی به مردم اعلام میکرد برای معیشت مردم چه کرده است.
طرح موضوع نظارت بینالمللی بر انتخابات از سوی یکی از گروههای سیاسی بهانهای شده است برای سازمان دادن حملات رسانهای دیگر به جریان اصلاحات ارزیابی شما از این موضوع چیست؟
میردامادی: به نظر من آن چیزی که احتمال یا تقاضای نظارت بین المللی بر انتخابات را منتفی میکند برگزاری انتخابات آزاد و سالم است. دستاندرکاران انتخابات هرقدر از انتخابات آزاد و سالم فاصله بگیرند اذهان را بیشتر به سمت نظارت بینالمللی سوق میدهند. ما ضمن اینکه ایرادهای جدی در مورد فرایند انتخابات داریم ولی نظارت بینالمللی را راه حل آن نمیدانیم.
نوشته شده توسط : علی