در سال گذشته، نخستین هدف سیاست خاورمیانهای بوش، مهار ایران بود که در این چهارچوب، تهران به عنوان مسئول افزایش خشونتها در عراق و افغانستان، مشکلات موجود در لبنان و ناسازگاریها و تحرکات حماس شناخته میشد و در نهایت این ایده بود که تعادل قدرت در منطقه به سمت ایران و متحدان اسلامی او در حال تغییر است. با توجه به این تفسیر، مهار نفوذ روزافرون تهران برای امنیت منطقه ضروری به نظر میرسد...
هدف واشنگتن، حذف نفوذ ایران در جهان عرب با حذف دستاوردهای ایران تا به این تاریخ و از بین بردن حمایت متحدانش از این کشور است تا بتواند با کشیدن خطی از لبنان تا عمان، ایران را از همسایگان عرب خود جدا کند. دولت بوش خواستار حمایت دول عرب برای مخالفت با سیاستهای ایران در عراق، لبنان و فلسطین است که در این راه، تلاش داشته با دادن بستههای تسلیحاتی 20 میلیارد دلاری به عربستان و کشورهای خلیجفارس، توان نظامی آنها را افزایش دهد...
مشکل بزرگتر، اعتقاد اساسی دولت بوش پیرامون این محور است که ایران نمیتواند نقشی سازنده را در ایجاد خاورمیانهای با ثبات متقبل شده و رفتار ناخوشایند این کشور با دیپلماسی فعال تغییری نخواهد کرد. واقعیت این است که ایران قدرتی توسعهطلب با تمایلات جاهطلبانه نبوده که برای دستیابی و اجرای بعضی اهداف و وعدههای مقدس مذهبی خود، به دنبال ایجاد بینظمی باشد، اما همانند روسیه و چین قدرتی رو به رشد است که قصد تبدیل شدن به کشوری محوری در منطقه را دارد.
یک اشتباه دیگر واشنگتن، این است که گمان میکند با ایران نیز میتواند مانند اتحاد شوروی کنار آمده و الگوی جنگ سرد را درباره خاورمیانه نیز مؤثر میداند. هم اسرائیل و هم دولتهای عربی که از زمان جنگ لبنان در سال 2006 نگران تقویت پیوندهای ایران و حزبالله بودهاند، بر واشنگتن فشار آوردهاند تا با تمایلات اتمی ایران مقابله کند...
اما همین دولتهای عربی که نگران گسترش نفوذ ایران در خاورمیانه هستند، با ایجاد یک دولت شیعه در عراق که هم طرفدار ایران است و هم طرفدار آمریکا، مخالفند و علاقهمند به مخالفان سنی مذهب آنها هستند که واشنگتن را بر سر دوراهی سخت چگونگی کنار آمدن با دولت عراق و در عین حال ایجاد اتحادی منطقهای با کشورهای عرب سنی قرار داده است. به این ترتیب، دیوار مهار ایران برای آمریکا درست از عراق میگذرد و ناچار به تبدیل این کشور به خط مقدم رویارویی خود با ایران و در نتیجه، ایجاد بیثباتی بیشتری در این کشور میشود.
استراتژی دولت بوش همچنین در توجه به دیدگاههای متفاوت کشورهای عربی ناکام مانده است، چرا که رژیمهای عربی در حقیقت نگران ایران هستند، اما این نگرانی در میان آنها یکنواخت و یکسان نیست. عربستان و بحرین از توسعهطلبی ایران نگران بوده و از مداخلات ایران در امور داخلی خود در هراسند. برای مصر و اردن حاکمیت و یا ثبات داخلی چندان مهم نیست و بیشتر نگران اهمیت تازه کسب شده ایران و موقعیت جدید آنها در منطقه و تأثیر آن بر مسائل فلسطین هستند. حتی در منطقه خلیج فارس هم هیچ توافقی ضد ایران وجود ندارد؛ برای مثال، بر خلاف بحرین، کویت و عربستان، قطر و امارات دارای اقلیت بزرگی از شیعیان نیستند و از اواسط دهه 90 هم دارای پیوندهای اقتصادی گستردهای با ایران بودهاند. این کشورها، جدای از رویارویی با ایران، از پیامدهای تشدید تنشها بین ایران و آمریکا در هراسند. حتی متحدان آمریکا در خاورمیانه، با ارزیابی تواناییها و ضعفهایشان به اتحاد با کشور دیگری پرداخته و منافع خود را با این درک دنبال میکنند که آنها هم در برابر نفوذ ایران آسیبپذیرند؛ بنابراین، استراتژی مهار آمریکا، مشتمل بر اجماع گسترده کشورهای عربی، در تئوری راهکاری نامناسب است...
نوشته شده توسط :
علی
نظرات ديگران [ نظر]