: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: آرشيو يادداشت ها :
: موسيقي وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
مردی 70 ساله مانوس با فقه - دوستداشتنیترین گوهر دلربای شیوخ روحانی - میان دو مکتب فقه سنتی و فقه پویا هر دو را برگزید و گفت: «اصلا فقه سنتی و فقه پویا با هم جنگ ندارند.» اما برخی از آیتالله العظمی شیخ یوسف صانعی به عنوان «فقیه مدافع فقه پویا» نام میبرند و از اینرو روحانیونی منتقد او هستند؛ منتقدانی که دوستان و همدرسان سابق او به حساب میآیند. امروز او در جایگاه مرجعیت نشسته است و آنان پلهای پایینتر در حال تدریس در حوزههای علمیه و نقشآفرینی در عرصه سیاست. آنان نظرات این مرجع تقلید را با سلف صالح حوزه همخون نمیدانند، ولی او میگوید: «باید در حوزههای علمیه شیوه سلف صالح مراعات شود.» این سخن آیت الله گواهی بر نگاه فقهیاش در رساله عملیه اوست و نفی اظهارات منتقدان. به هر حال آیت الله صانعی مدافع احکامی است که شاید در میان فقها نادر به نظر میرسد؛ 13 سالگی سن تکلیف دختران، برابری دیه زن و مرد، مجاز انگاشتن قضاوت، رهبری و مرجعیت زنان و... . این احکام نوگرایانه، عاملی شده است که او را برآمده از نظراتی همسان با «فقه پویا» بدانند و ظهور این احکام را در سیر احکام فقهی رهبر فقید انقلاب تلقی کنند. او آن روز روی صندلیای در اتاق کوچک دفتر خود به خواندن کتابی با چاپ سنگی مشغول بود که به میدان تفسیر و تحلیل فقه پویا وارد شد. سوالات در پی هم مطرح شد و چالش را با این مرجع تقلید به نمایش گذاشت که به یک گپ خودمانی مبدل شد؛ نه گفتگویی خشک و پیچیده در لفافه علمایی.
فقه پویا پس از شکلگیری انقلاب اسلامی مطرح شد و برخی آن را با نوگرایی در فقه پیوند زدند. حضرتعالی فقه پویا را چگونه تفسیر و تحلیل میکنید و فقه سنتی چه تعریفی دارد؟
فقه شیعه همیشه پویا بوده است. پویایی یعنی حرکتی به جلو یعنی قانون خدا را از فقه شیعه در مسائلی که مورد ابتلای مردم است برای آنها بیان کردن. ما یک روز فقه شیعه را در رساله ابنبابویه میبینیم که رساله بسیار مختصری بوده است و شاید به بیست صفحه نمیرسد. متون فقهی پس از او آغاز شده است که پیش از او به صورت نقل روایت بوده است. لذا اکنون رساله ابنبابویه که به صورت مکتوب بوده، به صدها و هزاران جلد کتاب فقهی تغییر پیدا کرده و به صورت کتاب جواهر درآمده که حدود 40 جلد است یا به صورت حدائق در آمده یا کتابهای فراوان دیگری مثل کتابهای شیخ و کاشف الغطاء و علامه و محقق و بسیاری از این بزرگان که اگر امروز جمعآوری بشود به صورت کتابخانه معظمیخواهد بود؛ بدون تکرار. این معنای پویایی فقه است و همین معنا در روایتی که ظاهرا از امام هشتم (علیه السلام ) نقل شده که فرمود: «علینا القاءالاصول و علیکم التفریع»(1) بر ماست که کلیات را برای شما بیان کنیم و بر شماست که تفریع کنید. از یک کلی میتوان صدها حکم استفاده کرد و صدها مطلب در آورد که فقه بر این پایه استوار است. همچنین در روایات دارد که ما معالم دینمان را از چه کسی بپرسیم؟ ائمه به آنها میفرمایند که مثلا از فلانی بپرسید یا در روایتی دارد که «علیک بزکریا بن آدم المأمون علیالدین والدنیا»(2) بر شما باد که از زکریا بن آدم سوالهایتان را بپرسید. خب معلوم است که زکریابن آدم همه فروع را به صورت روایت ندارد و اصلا بنا نیست کسی مثل معصوم (علیه السلام ) که روایت میگوید به صورت فرع فرع بیان کند. کلیات در دست زکریابن آدم بوده. حضرت میفرماید برو مصادیق و مواردش را که مورد ابتلا قرار گرفت از زکریا بن آدم بپرس که او هم از نظر دین مأمون است و هم از نظر دنیا.خب این گویای همان پویایی فقه است و رهنمود به پویایی فقه است. دهها شاهد برای این مساله هست و بهترین کسی که از لابلای کلماتش میشود پویایی فقه را از زمان ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) درآورد، امام امت است. امام در بحث اجتهاد و تقلیدش برای این مطلب که اجتهاد همیشه بوده، دهها شاهد بیان میکند. اگرچه اجتهاد در زمان ائمه هم بوده، منتها زمان ائمه مورد ابتلا و ارتباطات کم بوده، اما امروز موارد روز به روز بیشتر میشود و بهترین کسی که فقه پویا را عینیت بخشید و وجود خارجی به آن داد و عملا فقه پویا را پیاده کرد همان کسی است که در قرن اخیر بلکه از نظر جامع بودن در چندین قرن مثلش نیامده و او امام خمینی (سلام الله علیه) است. چرا که ایشان پس از بازگشت از قیطریه در تابستان مسائل مستحدثه را شروع کردند که در آن تا حرکت به کره ماه و مریخ و اینکه وظیفه افرادی که به آنجا میروند چیست بیان شده یا اینکه اگر نطفه را از گیاهان گرفتند و به دنبال او انسانی را پدید آوردند پدر و مادرش و مسائل حقوقی و بحثهای اجتماعی آن در این مسائل مطرح شده است. بنابراین فقه پویای امام چندین قدم از علم جامعه هم جلو است. هنوز علم جامعه به آن نرسیده، اما امام حکمش را آن وقت بیان کردند. این پویایی فقه در حد کمال است. ناگفته نماند که فقه امام بالاتر از مبارزه با ظلم بود؛ چون مبارزه با ظلم حد و زمانی داشت اما نسبت به فقه، امام از اول دنبال فقه پویا به معنای گسترش دادن بوده است.به هر حال عرضم این است که فقه پویا از اول بوده و در آینده هم خواهد بود. اساسا حوزههای علمیه اگر فقه پویا نداشته باشند، حالت حوزه بودن خود را از دست میدهند و مردم دیگر به آنها رجوع نمیکنند. مردم فقیهی را میخواهند که به مسائلشان پاسخ بدهد و اگر پاسخ نداد و گفت نمیتوانم پاسخ بدهم، یا فقیه نیست و یا اگر باشد فقه پویا ندارد. فقه با مردم زنده است. این معنای فقه پویاست. من بعید میدانم کسی باشد که فقیه باشد و فقه را درک کرده باشد و بگوید من فقه پویا را قبول ندارم. البته ممکن است که کسی بگوید من فقه پویا را قبول ندارم؛ یعنی اینکه بعضی از نظریات را به نظر خودش اشتباه بداند و بگوید که این نظریه فقهی مبتنی برروشنفکری بوده و این حرف نتیجه کم معلوماتی بوده است. ولی اینکه کسی فقیه باشد و آشنای به زبان اهل بیت و این جمله «بکم علمنا الله معالم دیننا»(3)، را در زیارت جامعه خوانده باشد و بگوید فقه ایستاست، امکان ندارد. چرا که شیعه سخت با انسداد باب اجتهاد مخالف است و باب اجتهاد را منفتح میداند و میبینید که امام تا کجا باب اجتهاد را باز کرده است.
بنابراین از نگاه حضرتعالی فقه از آغاز تشیع پویا بوده است؟
بلکه از زمان پیغمبر هم فقه پویا وجود داشته است.
پس چرا شاگردان امام پس از انقلاب فقه پویا را مطرح کردند و آن را آلترناتیو فقه سنتی تفسیر کردند؟
از قضا خود امام (سلام الله علیه) هم فقه پویا دارد و هم فقه سنتى. فرمودند فقه را پویا قرار بدهید منتها با حفظ روش صاحب جواهر. اصلا فقه سنتی و فقه پویا با هم جنگ ندارند. فقه سنتی یعنی متد فقه والا نه اینکه وقتی میپرسیم اگر کسی به کره ماه رفته وزن آب باید چه مقدار باشد که کر باشد؟ بگوید هشتاد و چند من، میگوییم اصلا آنجا وزنی وجود ندارد. این اصلا فقه نیست بلکه جمود است. امام در سخنانش به هر دو اشاره دارد؛ هم به فقه پویا و هم به فقه سنتی.فقه سنتی یعنی متد و باید در حوزههای علمیه شیوه سلف صالح مراعات شود.
پس طبق فرمایش شما فقهای ما در گذشته و در حال حاضر هم به فقه پویا معتقد بودند و هم به فقه سنتی؟
اما تفاوت این است که یک وقت سرعت انتقال در مسائل و آشنایی به مسائل جامعه و زبان مردم و روایات توسط فقیه اقتضا میکند که جامعه نسبت به مطالبی که او میگوید خیلی راحت قانع بشود؛ اما زمانی دیگر چنین استعدادی وجود ندارد و به گونهای فقیه برداشت میکند که با این برداشتش جامعه قانع نمیشود. از باب نمونه فقیهی میگوید زن وقتی شوهر کرد از یک گوسفند هم بیشتر در اختیار شوهرش است، یعنی حق ندارد پایش را از آستانه در بیرون بگذارد که اگر یک پایش را بیرون گذاشت آن یکی که بیرون است خلاف است و پای دیگرش که داخل است وفاق است و این موافق با شرع است؛ چون زن بدون اجازه شوهر نمیتواند بیرون برود.تا این حد میآورد ولکن این قابل پذیرش نیست.
این فقه سنتی است؟
خیر، این اشتباه در برداشت است. او هم میخواهد حکم این را برداشت کند.
به فقیهی که چنین برداشتی میکند چه میگویند؟
فقیه و در نظرش معذور است. لکن این مردمند که وقتی دیدند این گونه نظر میدهد میتوانند دنبال این نظر نروند و از نظر فقیه دیگری که آشناتر است و احکام را به طوری استنباط کند که قانعکننده باشد، تبعیت کنند.
پس مکتب فقه سنتی و مکتب فقه پویا نداریم؟
به این معنا نداریم.
پس فقیهی که در حال حاضر نظرات خاصی در مورد زنان میدهد و برخی آن را نمیپسندند، معذور است؟
اگر فقیهی باشد که عادل باشد و از روی روایات استنباط کرده، معذور است.
یعنی شما معتقدید که دو نگرش با عنوان فقه سنتی و فقه پویا وجود ندارد؟
به این معنا که در طول هم باشند نداریم. فقه سنتی و فقه پویا یک مطلب است. فقه پویاست با همان متدها لکن برداشت از آن متدها فرق میکند. به عنوان نمونه روایات میگوید زنی که از خانه شوهر بدون اجازه شوهر بیرون رفت فرشتگان او را لعن میکنند تا برگردد. حالا از یک فقیه میپرسیم که زن بدون اجازه شوهر میتواند بیرون برود یا نه؟ میگوید زن بدون اجازه شوهر نمیتواند بیرون برود و جواب میدهد مدرکش این حدیث است و دلالت بر حرمت آن دارد، ولی یک فقیه دیگر این روایت را اینگونه تفسیر میکند که این پا بیرون گذاشتن لغوی را نمیگوید بلکه مرادش قهر کردن است. این معنای خروج، مطابق با ذوق عرفی است و جامعه میپذیرد و انسانیت یک زن هم حفظ شده است. چراکه زن برده نیست و در انسانیت و حقوق اجتماعی و غیره با مردان تفاوتی ندارد.
پس بر مبنای صحبت حضرتعالی اگر فقها از طرف جامعه پذیرش داشته باشند، مطمئنا آن فقیه پویایی خاص خودش را دارد؟
بله، و لذا امام توانست. با این وجود اینکه یک رادیو و یک تلویزیون مرجعیت او را اعلام نکرد و مخالفتهای زیادی با مرجعیت ایشان شد، حتی اسم امام در حوزه بنا نبود برده بشود، اما دیدید که چگونه یک مرجعیت علی الاطلاق را پیدا کرد و جامعه به دنبالش آمد. امام دوتا فتوی داد اما با فتوای امام چه که نکردند؛ یکی اینکه فرمود اگر کسی خانهاش را حفر کرد و چاه نفت درآمد، جزء انفال است. یک نامه نوشتند که تو آبروی شیخ انصاری را بردی، تو آبروی صاحب جواهر را بردى! یک مساله هم راجع به شطرنج بود که فرمودند اگر شطرنج از وسیله قمار بودن خارج شده باشد بازی سرگرمی با آن مانعی ندارد. بعد هم امام در حرفهایش دارد که اسلام کسانی را میخواهد که آبرویشان را بگذارند و فدای اسلام کنند و احکام اسلام را بیان کنند. امروز اگر امثال بنده میتوانیم مطالبی را بیان کنیم و دشمنیهایی هم که میشود به جایی نمیرسد، به خاطر آگاهی جامعه است و جامعه میپذیرد که من میگویم زن یک انسان است وخونبهای او با مرد برابر است. البته ما تابع کتاب و سنت و فهم از کتاب و سنتیم.
بنده بنا بر نظرات حضرتعالی به این باور رسیدهام که فقه پویا، فقهی است که در عرصه سیاست صحبت میکند مثل چاه نفتی که مثال زدید یا اینکه بعضی از مسائلی که مردم خواهان آن هستند عرضه میکند. از سوی دیگر فقه سنتی فقهی است که بنا بر نظر شما جامعهپذیریاش کم است و کمتر مورد پذیرش مردم است.
نه اینکه غیر پویاست؛ او هم پویاست. منتها کشش بیش از این ندارد. من نمیدانم پویا را چه معنی میکنید؟ پویا یعنی اینکه با آن متدها نیاز و سوال را جواب بدهد و نگوید چون در یک روایت بالخصوص نیست، من جواب نمیدهم. البته برداشت فرق میکند. یک وقت فقیهی برداشتی میکند که جامعه میپذیرد و بیشتر به طرف او میآید و از سوی دیگر فقیهی دیگر برداشتی میکند که جامعه نمیپذیرد که هم خودش و هم مقلدش معذورند.
پس شما اصلا فقه پویا را درتمام حوزه جاری و ساری میدانید و هیچ فقیهی را مدافع فقه غیر پویا نمیدانید؟
هیچ فقیه عادلی به فقه غیرپویا معتقد نیست؛ البته فقیهی که فقاهتش پذیرفته شده باشد.
پس این انتقادی که در حوزه نسبت به بعضی دیدگاههای شما یا در گذشته نسبت به دیدگاههای امام میشد، بر مبنای سنت و پویایی فقه نبوده است؟ و این مخالفتها برآمده از فقه سنتی نبوده و نیست؟
شما حسادت، دشمنی و سیاست را با بحث علمی مخلوط نکنید. مرحوم فیض یک وقت آمد گفت که موسیقی حرمت ذاتی ندارد بلکه حرمت محتوایی دارد. یعنی موسیقی اگر همراه با مطالب گمراهکننده نباشد؛ مثلا موسیقی میزند که مردم را به جبهه بفرستد یا برای اینکه بهداشت را آموزش بدهد، این حرام نیست. فیض را به خاطر همین نظر و فتوا تکفیر کردند خوب این تکفیر غلط است. اگر مطلبش به نظر فقیهی نادرست است، باید به مطلب او اشکال کرد و اصلا حوزه جای این بحثهاست. آنچه نسبت به امام میفرمایید بنابر دشمنی دیرینه، حسادت و سیاست با او مخالف بودند. والا بحث آزاد است؛ مثل دانشگاهها. گاهی برای یک مطلب صدها دلیل، روایت و حدیث را باید بررسی کرد تا به آن رسید. هیچ اشکالی ندارد.
این فقه پویایی که شما میگویید،با نیاز و خواست جامعه پیوند خورده است، یعنی باید الزاما نظرات فقهی با خواست مردم و جامعه منطبق باشد.
نه خواست مردم، بلکه سوالات مردم. پاسخ فقها دو گونه است؛ ممکن است جوابها را بهگونهای در بیاورد که مردم نپذیرند و ممکن هم هست طوری در بیاورد که بیشتر بپذیرند. برداشت او است و معذور.
یعنی یک فقیه بر اثر بازنگری در متون ممکن است که در زمانهای مختلف، نظریات مختلفی را مطرح کند؟
بله، هر روزی ممکن است که نظریهای داشته باشد. مثلا میبینید که علامه در هر کتابی یک نظر دارد یا شیخ طوسی در هر کتابی یک نظر دارد. من نمیخواهم خودم را شبیه آنها قرار بدهم؛ اما بنده اخیرا که دارم تطبیق میکنم هر سالی یک نظر دارم؛ در یک مسالهاى.
براساس نظر شما پس تمامی علما و حوزویان به فقه پویا معتقدند؟ بنابراین این مخالفتها چگونه تعبیر میشود؟
حوزه همهاش فقه پویاست. ممکن است اشکال علمی باشد. اما گاهی این اشکالها سیاسی است. به عنوان مثال این آقا سواد ندارد یا این آقا مارکسیست است. لذا معلوم است که علمی نیست. والا کل حوزهها پویاست. اصلا اگر پویایی را از حوزهها و فقه بگیرید فقهی نمیماند.
حضرت آیتالله، افرادی همچون شما که به برابری دیه زن و مرد معتقدند و این امر با خواسته بخشی از جامعه پیوند خورده، به فقه پویا معتقدترند؟
هر دو اجتهاد کردهاند. آن کسی که میگوید برابر است و آن کسی که میگوید برابر نیست اجتهاد کرده و هر دو فقیه معذورند.
شما در میان سخنانتان برای مثال آوردن در مورد پویایی فقه، همواره از فتوای امام یاد میکنید. مگر فقط امام از منظر شما نماد بارز فقه پویا هستند؟
قبل از ایشان هم بودند. همه فقها در این عرصه جای میگیرند. همه فقها در طول تاریخ فقهشان پویا بوده فقهای آزاد و عادلی بودهاند که خودشان نظر میدادند.
پس فرق بین کسی که نیاز امروز را جواب میدهد و کسی که به نیاز امروز جواب نمیدهد چیست؟ آیا اولی مدافع فقه پویا و دومی مدافع فقه سنتی نیست؟
همه، نیازها را جواب میدهند. فقیهی به گونهای جواب میدهد که جامعه میپذیرد و میشود سهل. یک فقیه دیگر همان را جوری جواب میدهد که جامعه نمیپذیرد. این خود جامعه است که باید ببیند دنبال کدامشان برود.
اما فقه پویا پس از امام خمینی عرض اندام کرد.
امام هم در صحبتهایش فقه پویا را مطرح میکرد.
با این همه بحث، بفرمایید که فقه پویا از منظر شما چه تعریفی دارد؟.
یعنی پاسخگوی مردم از نظر قانون الهی باشد.
پس با این تعریف، همه مراجع مدافع فقه پویا هستند، چراکه پاسخگو هستند؛ حالا ممکن است این پاسخگویی بنا بر آنچه مردم میخواهند باشد و ممکن هم هست که نباشد.
نه اینکه خواسته مردم موثر بوده بلکه برداشتش با خواسته مردم مطابق شده است
حضرتعالی به عنوان یک مرجع تقلید، کارکرد یک فقیه و مرجع تقلید را چه میدانید؟ یک مرجع تقلید فقط به نیاز مردم درباره احکام شرعی میپردازد یا اینکه به مسائل دیگر هم جواب میدهد؟
یک فقیه، چون فقیه است، باید پاسخگوی مردم در احکام شرعی باشد.
پس نیاز مردم در عرصه سیاست و اجتماع را بنا بر احکام شرعی چه کسی باید پاسخ بدهد؟
کلیاتش را فقیه میتواند بگوید، نه اینکه فقیه بیاید و خودش اجراکند.فقیه بما هو فقیه میتواند کلیاتش را بگوید.
پس چگونه است که برخی برای فقها جایگاه اجرایی تعریف میکنند، آیا این جایگاه منافات با وظیفه اصلی فقیه ندارد؟
اجرا حیث فقاهتش نیست، بلکه حیث ولایتش است. ببینید ولی، فقیه و قاضی است. اینها مناصبی است که برای او گفته شده است. از حیث فقاهت کارش این است و از حیث ولایت کار دیگری دارد. حیث ولایت مربوط به اجراست نه مربوط به حکم کلی.
این حیث فقاهت را در یک دوره بلندمدت در حوزه به دست میآورد، ولایت را چه کسی به او میدهد؟
ولایت فقیه یعنی همه فقها ولایت دارند؛ یعنی همه فقها ـ بنا بر قول به ولایت فقیه ـ برایشان این قابلیت هست که در امور اجرایی دخالت کنند.
کارکرد فقیه مگر دخالت در امور اجرایی است؟
خلط مبحث میفرمایید. یک مثال بزنم. من یک زمان دادستان بودم اگر به عنوان دادستانی میخواستم نامه بنویسم، مینوشتم دادستان کل یوسف صانعى؛ اما اگر به عنوان کار شخصی یا کار دینی امضا میکردم الاحقر یوسف صانعی یا یوسف صانعى، دو حیث بود.حال یک منصب آدم، فقیه است و وقتی فقیه شد یک منصب دیگر دارد که قضاوت است (آقایانی که میگویند در قضاوت اجتهاد شرط است) و یک منصب دیگر ولایت در اجراست. بنا بر قول به ولایت، این مناصب را دارد. البته وقتی میخواهد اجرا کند باید برود مقدماتش را تحصیل کند. باید برود مسائل سیاسی را ببیند و با افراد سیاسی ارتباط برقرار کند. نمیشود بگوید چون در مدرسه علمیه خواندهام که تمسک به عام در شبهه مصداقیه مخصص جایز نیست، پس فعلا فلان کار را انجام بدهیم. ربطی به هم ندارد. این ولایت در اجرا دارد و ولایت در اجرا مقدمات دارد و مقدماتش این است که بررسی کند، مشاور داشته باشد، صحبت کند، مسائل را ببیند، روزنامهها را ببیند، کما اینکه امام (سلام الله علیه) این جور بود.
پس ولایت براساس نظر حضرتعالی جزو وظایف و نقشهای فقیه است؟
جزو وظایفش ولایت است. البته وقتی احتیاج پیدا کرد، میرود مقدماتش را فراهم میکند، قابلیت را دارد و وقتی این قابلیت به منصه ظهور رسید، اجرا هم میکند.
پینوشتها:
1- الوسایل، کتاب القضا، باب 6، ص 52.
2- الوسایل، ج 18، ص 106، الباب 11 من ابواب صفات القاضی، حدیث 27.
3- زیارت جامعه کبیره.
گفتگو با آیت الله العظمی صانعی
نوشته شده توسط : علی